رمان Archives - صفحه 3 از 558 - رمان دونی

دسته‌بندی: رمان

رمان جزر و مد

رمان جزر و مد پارت 37

    از آشپزخونه که چهار زانو اومدم تو سالن مامان خواب بود و پایین پاش خونی……   من حتی ترسیدم بهش بگم نزنتش   با دوتا دستاش مچمو گرفت از گوشام پایین آورد و به جلوی خودش نگه داشت   _منو نگاه کن…..   نمیکنم…..نگاش نمیکنم   میخواد بزنه میخواد فحشم بده به من و بابام میخواد بگه نون

ادامه مطلب ...
رمان غرق جنون

رمان غرق جنون پارت 66

    چشمانم درشت شد و ابروهایم به فرق سرم چسبیدند. چشمان به خون نشسته اش را که دیدم خشکم زد و زیر لب با ناباوری نامش را بردم.   _ عامر…   _ پشمـــام! عامر اومده؟ آره؟ اون از کجا فهمیده؟ اومده دنبالت؟ وای دهنت سرویسه باوان!   حتی صدای جیغ مانند تمنا هم نتوانست از آن حالت خارجم

ادامه مطلب ...

دانلود رمان کتمان به صورت pdf کامل از فاطمه کمالی

      خلاصه رمان:   ارغوان در ۱۷ سالگی خام حرف های ایمان شده و با عشق فراوان با او نامزد می‌شوند، اما رفتن ناگهانی ایمان ضربه هولناکی به او می‌زند، که روحش زیر آوارهای این عشق می‌میرد، اکنون که ارغوان سوگوار خواهرش است آن هم به دلیل تصادفی که مقصر خود ارغوان است، دوبار با ایمان رو به

ادامه مطلب ...
رمان سال بد

دانلود رمان سال بد پارت 107

        – چیزی خورده توی سرت ؟!   آیدا گیج پلک زد ؛   – نه ! چی ؟!   – تخته سنگی ، پاره آجری … چیزی ! آخه خیلی حرفای عجیب می زنی !   آیدا لب هایش را روی هم فشرد . دوست داشت جیغ بزند و حرف بار عماد کند ! این حالتِ

ادامه مطلب ...
رمان بگذار اندکی برایت بمیرم

رمان بگذار اندکی برایت بمیرم پارت 85

        -نیما بهادری دانشجوی ارشد مدیریت دولتی نام پدر حسین بهادری بدون هیچ سو سابقه ای، در حال حاضر داره زندگیش رو می کنه…!     امیریل با اخم هایی درهم خیره ستوان محمدی با کنایه گفت: البته زندگی بسی شرافتمندانه….! کثافط معلوم نیس چندتا دخترو بدبخت کرده…؟!   -جناب سرگرد نیما بهادری با یه نفر قرار

ادامه مطلب ...
رمان تاوان

رمان تاوان پارت 37

    ولی منی که تا چند روز پیش همینو میخواستم….   اینکه راحت بشم از فکر وخیال،عذاب وجدان اینکه فراموشش کنم و قیدشو بزنم امروز که دیدمش……   دیگه نمیخوام……نبودن من تو زندگیش یعنی فراموش کردن الهه فراموش کردن…….من؟! نه…….   همین…..فقط…..الهه….     الانم میدونم منو حیوون میبینه یه عوضی بی رحم…..   ولی وقتی گریه هاش التماساش

ادامه مطلب ...
رمان جزر و مد

رمان جزر و مد پارت 36

      اَه ولشون کن بابا……مهم نیستن چند ماهه فقط بعد از اون میرم     از صبح انقدر راه رفتم اینورو اونور دیگه نا تو تنم نمونده     مسیره عمارتشون با اتوبوس پیدا کردم ولی خب خونه ی اینا انگار رو کوهه پیاده رویشم زیاد بود چرا فکر نمیکنن شاید یه نفر مثل من اصلا ماشین نداره

ادامه مطلب ...
رمان غرق جنون

رمان غرق جنون پارت 65

    صدای مادرم تصویر وحشتناک مقابلم را از بین برد و پله های عادی را که دیدم، پاهایم جان گرفت.   از گوشه ی چشم نگاهش کردم و تلخ خندیدم.   _ قبلش باید منو بکشه، یه بار سعی کرد و نتونست… میتونه دوباره امتحانش کنه من مشکلی ندارم.   آرام آرام پله ها را بالا رفتم. مادرم هم

ادامه مطلب ...
رمان بگذار اندکی برایت بمیرم

رمان بگذار اندکی برایت بمیرم پارت 84

        رستا نیشش داشت می رفت باز شود که به سختی جلوی خودش را گرفت. با تعجب نگاهش کرد که آقا جواد ادامه داد… -ولی… ببخشید… یکم رک میگم… یکم پوششتون نامناسبه…!     نیش نیامده رستا درجا برگشت و اخم هایش در هم شد. -نامناسب یعنی چی…؟!     آقا جواد باز دستی روی سر نیمه

ادامه مطلب ...

دانلود رمان روماتیسم به صورت pdf کامل از معصومه نوری

        خلاصه رمان:   آذرِ فروزش، دختری که بزرگ ترین دغدغه زندگیش خیس نشدن زیر بارونه! تو یه شبِ نحس، شاهد به قتل رسیدن دخترعموش که براش شبیه یه خواهر بوده می‌شه. هیچ‌کس حرف های آذر رو باور نمی‌کنه و مجبور می‌شه که به ناحق و با انگ دیوونگی، سه سال تموم رو توی آسایشگاه روانی بگذرونه.

ادامه مطلب ...
رمان تاوان

رمان تاوان پارت 36

      _بچه ی من نیست…….بچه ای که مادرش تویی هیچ نسبتی با من نداره……     نمیدونم چقدر گذشت که دیگه نفسم از زور گریه در نمی اومد و هزار فکر تو سرم اومد میخواستم بیام بیرون بغلش کنم ببوسمش نازش کنم شب کنار خودم بخوابونمش ولی…..میرم دنبالش     سرم و بلند کردم روبه روم نبود بلند

ادامه مطلب ...
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 345

        چشم غره ی کوچکی بهش رفتم و آب دهنم رو قورت دادم…   نگاهم رو چرخوندم سمت مامان که لبخند مهربونی بهم زد..   به البرز و کیان که کنار هم بودن نگاه کردم و جفتشون سرشون رو به تایید تکون دادن…   لبخندی زدم و بلند و با صدایی که نامحسوس می لرزید گفتم: -با

ادامه مطلب ...
رمان جزر و مد

رمان جزر و مد پارت 35

      _محمدطاها به خاطره خودت میگه امن نیست مامان جان نمیشناسیم که پیش کی میخوای بری محیطش چیه آدماش کی ان آخه؟امیر حسام بعضی وقتا یه چیزایی بهم میگه باورم نمیشه     چرا انقدر این زن خوش خیالِ آخه؟؟   بهش پوزخند زدم     _بازم به خاطره خودم میگه؟وسط این همه مهربونیش چیکار کنم آخه…..  

ادامه مطلب ...
رمان غرق جنون

رمان غرق جنون پارت 64

    تمنا که اطلاعات سفر را برایم فرستاد، پلاک ماشین را حفظ کردم و گوشی پسرک را با یک دنیا تشکر برگرداندم.   انگار از آسمان برای یاری ام نازل شده بود.   مقابل مغازه ایستادم و تا ماشین مورد نظرم را دیدم، سمتش پرواز کردم. با خوشحالی خودم را داخل ماشین انداختم و سلام ذوق زده ام ابروهای

ادامه مطلب ...