رمان رئیس مغرور من پارت 26 2 (2)

33 دیدگاه
  با شنیدن حرف هام هر لحظه اخماش بیشتر تو هم میرفت ، وقتی حرفم تموم شد با عصبانیت از سر جاش بلند شد و بدون توجه به من و سئوالی که ازش پرسیده بودم گذاشت رفت بهت زده به جای خالیش خیره شده بودم که صدای آریا بلند شد…

رمان رئیس مغرور من پارت 25 1 (2)

2 دیدگاه
  با دیدن برگه ها قلبم داشت از جاش کنده میشد یعنی واقعا من اینارو امضا کرده بودم _خوب! با شنیدن صدای آریا عصبی به سمتش برگشتم و داد زدم: _ازت شکایت میکنم میفهمی تو من و گول زدی من اصلا نمیدونستم همچین چیزایی اونجا نوشته شده. با خونسردی بهم…

رمان رئیس مغرور من پارت 24 3.7 (3)

2 دیدگاه
  _میخوام تو شرکت من مشغول به کار بشی و یه خونه هست که میتونی اونجا زندگی کنی ماهانه پول اجاره اش رو از حقوقت کم میکنم! با شنیدن حرف هاش به فکر فرو رفتم نمیتونستم پیشنهاد یه پسر غریبه که هیچ شناختی ازش نداشتم رو قبول کنم اما جایی…

رمان رئیس مغرور من پارت 23 3.7 (3)

بدون دیدگاه
  آریا چجوری میتونست انقدر راحت احساسات من رو خورد کنه و راحت از کنارش رد بشه یعنی انقدر بی ارزش شده بودم براش دیگه نمیتونستم تحمل کنم که بیشتر از این من رو خورد کنه به هر جون کندنی بود از سر جام بلند شدم و به سمت اتاق…

رمان رئیس مغرور من پارت 22 5 (1)

10 دیدگاه
  نصف شب شده و من اصلا خوابم نمیبرد آریا هنوز از مهمونی برنگشته بود دلم داشت مثل سیر و سرکه میجوشید داخل اتاق خواب روی تخت نشسته بودم و چشم به در دوخته بودم پس چرا نمیاد نمیدونم چقدر بیدار موندم تقریبا نیمه های صبح بود که خوابم برد…

رمان رئیس مغرور من پارت 21 3.7 (3)

بدون دیدگاه
  به سمت آریا برگشتم و عصبی بهش خیره شدم و گفتم: _من این و نمیپوشم پوزخندی زد و گفت: _مگه دست خودته که میگی نمیپوشم هان!؟ با شنیدن این حرفش با عصبانیت بیشتری داد زدم: _بسه آریا تمومش کن من این لباس رو نمیپوشم. اومدم از کنارش رد بشم…

رمان رئیس مغرور من پارت 20 3 (2)

3 دیدگاه
  بلند شد روبروم ایستاد با لحن گستاخانه ای گفت: _میدونی عزیزم من چرا برگشتم اونم خونه ی آقاجونی که تحقیرم کرد و به بدترین شکل من و از ارث محروم کرد و از خونش انداخت بیرون ابرویی بالا انداختم و بهش خیره شدم که خودش ادامه داد: _تا ازت…

رمان رئیس مغرور من پارت 19 3 (2)

بدون دیدگاه
  #طرلان با درد چشمهام رو باز کردم و نالیدم: _آریا تموم اتفاقات مثل یه فیلم از جلوی چشمهام رد شد ، اون تماس که بهم شده بود و خبر از مرگ آریا میداد چرا آریای من باید بمیره من هنوز بهش نگفته بودم دوستش دارم من هنوز بهش نگفته…

رمان رئیس مغرور من پارت 18 3 (2)

2 دیدگاه
  آریا با شنیدن این حرف من نگاه خاصی بهم انداخت ک طاقت نگاهش رو نداشتم سریع رو ازش دزدیدم و از اتاق خارج شدم نفس عمیقی کشیدم و به سمت اتاق خودم رفتم هنوز پشت میز ننشسته بودم ک در اتاق باز شد و فاطمه مثل جت اومد داخل…

رمان رئیس مغرور من پارت 17 1 (2)

1 دیدگاه
  آریا با دیدن صورت وحشت زده ی منشی ابرویی بالا انداخت و گفت _چخبر شده _آرمیتا خانوم تموم اطلاعات شرکت رو به شرکت رقیب دادند و همه مشتری هامون دارند میرند چون شرکت رقیب از کار های ما به اسم خودش استفاده کرده و ما …. آریا با عصبانیت…

رمان رئیس مغرور من پارت 16 1 (3)

4 دیدگاه
  ابروش بالا پرید _آرمیتا _آره بدون اینکه سئوالی بپرسه به سمت آشپزخونه رفت من هم از سر جام بلند شدم و به سمت اتاق رفتم لباس هام رو عوض کردم و یه آرایش ملایم کردم ک صدای آریا از پشت سرم بلند شد: _کجا؟! _دارم میرم بیرون ، مشکلی…

رمان عروس استاد پارت 42 0 (0)

8 دیدگاه
  دستم و به کمرم زدم و گفتم _تو که عاشقی چرا حال من و نمی فهمی؟ ترانه ترسیده از جاش پرید و مهرداد پوفی کرد و گفت _یه دقیقه از دست شما آسایش نداریما یا اون نیم وجبی جیغ و داد میکنه یا تو یه جا یه گند جدید…

رمان رئیس مغرور من پارت 15 3.5 (4)

3 دیدگاه
  زیر لب داشت انگار با خودش حرف میزد _پسره ی عوضی به من میگه عاشقشه تو غلط کردی عاشق زن من شدی خودم میکشمت کثافط تا به ناموس من چشم نداشته باشی. چشمهام گرد شد یعنی سام بهش گفته عاشق منه ک تا این حد عصبی شده اما غیرممکن…

رمان رئیس مغرور من پارت 14 3.7 (3)

بدون دیدگاه
  صورتش از شدت خشم داشت به کبودی میزد رگ گردنش برآمده شده بود ، ماشین ایستاد به سمتم برگشت کامل با چشمهاش ک حالا کاسه ی خون بود زل زد به چشمهام و گفت: _مگه بهت نگفته بودم حق نداری اسم هیچ مردی رو جلوی من به زبون بیاری؟!…

رمان رئیس مغرور من پارت 13 3 (3)

بدون دیدگاه
  چند روز بود ک اصلا از اتاق بیرون نرفته بودم و خودم رو حبس کرده بودم ، حتی شرکت هم نرفته بودم تموم فکرم درگیر بود ک باید چیکار کنم حس ترسی ک همراهم بود نمیذاشت آروم باشم فکر میکردم هر لحظه ممکن بابا و مامان بفهمن اون موقع…