رمان نبض سرنوشت Archives - صفحه 4 از 4 - رمان دونی

دسته‌بندی: رمان نبض سرنوشت

رمان نبض سرنوشت پارت۸

دختره که رفت پسره نشست صندلی روبروم. مریم با استرس کنارم نشست . خوب میدونست وقتی که عصبی بشم نمیفهمم چی کار میکنم. سرمو بین دستام گرفتم .تقصیر عسل نبود تقصیر من بود .تقصیر حماقت خودم بود. من باختم تو بازیش .بدم باختم ولی نه به اون ، به خودم … به تصویر غلط فرشته های آدمنما باختم. چه دلیلی

ادامه مطلب ...

رمان نبض سرنوشت پارت۷

آرشام سرشو میخارونه و میگه :جالبه سوالی نگاش میکنم که میگه : تازه فهمیدم به کی رفتی.خانوادتا مشکل دارید لبخند ژکوندی میزنم و میگم :هم خستم هم حوصله ندارم وهم تازه بعد 6 ماهه دارم میبینمت. پس رعایتت رو خیلی زیاد دارم میکنم میخنده و میگه: فعلا درو باز کن بریم تو من هلاک شدم درو باز میکنم و میگم

ادامه مطلب ...

رمان نبض سرنوشت پارت۶

گوشیمو در آوردم و عکس دست جمعی که سینا گرفته بود نشونش دادم و گفتم:هر کدوم به نظرت آشنا اومد اونه گوشی رو گرفت و گفت:مگه تاحالا دید.. چشماش گرد شد و با تته په گفت:این..این پوزخندی زدم و گفتم :دختر خالمه گوشی رو روی میز گذاشت و گفت: ماهان کار احمقانه ای… انگار تازه فهمید قبلش چی بهش گفته

ادامه مطلب ...

رمان نبض سرنوشت پارت 5

آیلین یکی از گوجه های سالم رو به طرفش پرت کرد که سینا جاخالی داد و خورد به دیوار ماهان نگاهی به دیوار کرد و گفت :زحمت خودت رو زیاد کردی ، بعدم رفت بیرون. آیلین عصبی از آشپزخونه رفت بیرون. آذین همون طور که میخندید گفت : ـمن برم دنبالش الان میام. آذین که رفت سینا اومد کنارمو گفت

ادامه مطلب ...

رمان نبض سرنوشت پارت4

با ذوق میگه :باشه .پس بهار حواست باشه سوتی ندی ها . سوار ماشین میشم و نگاهی به ماهان میندازم. دلم میخواست ساعت ها بشینم و نگاش کنم. نگامو ازش میگیرم و با سوار شدن آیلین حرکت میکنم. _باورم نمیشه بدون اینکه نگاش کنم میگم:چی باورت نمیشه _اینکه تو مسابقه دادی و از همه مهمتر بردی. شونه ای بالا میندازم

ادامه مطلب ...

رمان نبض سرنوشت پارت3

نمیدونستم بخندم یا گریه کنم . آیلین خنده ای کرد و گفت:به دیار باقی شتافتی؟ خندیدم و گفتم :نه هنوز ولی به زودی خواهم پیوست. آیلین نگاهی به ساعتش کرد و گفت دیر وقته دیگه بریم آماده شیم راستی تو پیش زن عمو و دختر عموتی نه؟ _نه _چه خوب یعنی خونه داری _تقریبا اینجا که الان هستم خونه یکی

ادامه مطلب ...

رمان نبض سرنوشت پارت2

_علاقه ای به باز کردن اتفاقات گذشته ندارم _حتی اگه باعث شه حقایقی رو بفهمید که ممکنه مسیر زندگیتون رو عوض کنه ؟ دو دل نگاش کردم که گفت: خانم کریمی فکر نمیکنم دیدن پدربزرگتون و خانواده مادریتون به ضرر شما باشه. مونده بودم چی کار کنم. حق با اون بود من که هیچوقت خانواده ای نداشتم و همیشه در

ادامه مطلب ...

رمان نبض سرنوشت پارت1

  نام رمان : نبض سرنوشت نام نویسنده : الناز  ژانر: اجتماعی، عاشقانه قدمه: ما به میزان ایمان واعتماد به نفسمان جوان و به اندازه تردیدها و ترسمان پیر میشویم در حد آرزوهایمان جوان، و هم سنگ ناامیدیهایمان پیر خواهیم شد کلید دست خود ماست… نام رمان :نبض سرنوشت ژانر:عاشقانه، اجتماعی نام نویسنده :الناز کلافه دستی به صورتم کشیدم .

ادامه مطلب ...