رمان گرداب پارت 226
================================ با بلند شدن صدای گوشیم، راه افتادم سمت اتاقم و گوشی رو از روی تختم برداشتم… با دیدن شماره ی ناشناسی که روی صفحه گوشی افتاده بود، اخم هام کمی توی هم رفت… با تردید دستم رو روی نوار سبز رنگ کشیدم و تماس رو وصل کردم… گوشی رو بغل گوشم