رمان گرداب پارت 223

3.7
(3)

 

 

 

تن لرزونم از لحن و تهدیدش، بدتر به لرز افتاد و سعی کردم ضعفم رو نشون ندم:

-هیچ غلطی نمیتونی بکنی..به یه تار موش اسیب بزنی چشممو به همه چی میبندم و خودم میکشمت کاوه..سوزن بشی تو انبار کاه بازم پیدات میکنم و اونوقت یه کابوسی برات میشم که زندگی گوهی الانت برات بشه ارزو……

 

دوباره دستم رو زدم تخت سینه ش و نفس زنان ادامه دادم:

-منو دست کم نگیر..از من بترس..متاسفانه خون توی رگمون یکیه..پاش برسه از صدتا تو هم بدتر میشم اشغال….

 

خودم رو جمع و جور کردم و به سختی از روی زمین بلند شدم و اون هم باهام بلند شد…

 

لباسم رو تکوندم و سرم رو بلند کردم..

 

اسپری ام رو جلوم تکون داد و چنگ زدم از دستش گرفتمش…

 

دست هاش رو به کمرش زد و با پوزخند و چشم هایی پرخشم اما با تفریح نگاهم کرد…

 

پاهام می لرزید و به سختی روشون ایستاده بودم اما نمی خواستم متوجه بشه…

 

دستم رو توی هوا تکون دادم:

-برو گمشو عقب میخوام برم..

 

درکمال تعجب خودش رو از سر راهم کنار کشید و با همون دست های به کمر زده، نگاهم کرد…

 

با تردید قدم برداشتم و اروم از کنارش رد شدم..

 

اما هنوز دو قدم هم فاصله نگرفته بودم که صدام کرد:

-خانوم خانوما..

 

 

 

بی اختیار پشت بهش ایستادم و منتظر شدم ببینم چی میگه…

 

صداش دوباره ترسناک و بی خیال شده بود:

-دیگی که برای من نجوشه نمیذارم سر سگ توش بجوشه..اینو اویزه ی گوشت کن…

 

اسپری ام رو توی دستم فشردم و حتی برنگشتم نگاهش کنم…

 

به قدم هام سرعت دادم و با سریع ترین حالی که پاهای لرزونم اجازه میداد، ازش دور شدم…

 

کمی که فاصله گرفتم، صدای روشن شدن ماشینش رو شنیدم…

 

با سرعتی وحشتناک از بغلم رد شد و من دوباره تو جام ایستادم…

 

خودم رو به دیوار رسوندم و دستم رو بهش تکیه دادم و چندبار اسپری زدم و نفس زنان خم شدم…

 

عملا با سورن تهدیدم کرده بود و من نمی دونستم چه غلطی بکنم..فقط اینو می دونستم که از این روانی هرکاری برمیاد….

 

می ترسیدم بلایی سر سورن بیاره..از طرفی هم نمی دونستم باید این موضوع رو به کی بگم…

 

اگه به سورن میگفتم، شاید بدتر موضوع بزرگ میشد و من به هیچوجه این رو نمی خواستم…

 

تکیه دادم به دیوار و چشم هام رو بستم..

 

خدایا..خدایا..باید چکار کنم؟!..چطوری از سورن محافظت کنم؟!..با کی حرف بزنم؟!..به کی بگم کاوه اومده و چه حرف هایی زده….

 

هیچکس تو ذهنم نبود که بتونم باهاش در این مورد صحبت کنم…

 

با درموندگی، همونجا بغل دیوار نشستم و زدم زیرگریه..

 

 

 

==================================

 

روی تختم نشسته بودم و شماره های توی گوشیم رو بالا و پایین می کردم…

 

دو روز از دیدن کاوه گذشته بود و من حالی داشتم که توی عمرم هیچوقت تجربه ش نکرده بودم…

 

دلشوره داشتم و توی دلم احساس خیلی بدی بود..

 

بی اختیار شماره ی سورن رو گرفتم و گوشی رو بغل گوشم گذاشتم…

 

بوق ها پشت سر هم توی گوشم می پیچید اما جواب نمیداد…

 

نگرانی و ترسم بیشتر شد و انگار توی دلم رخت میشستن…

 

گوشی رو پایین اوردم و لبم رو جویدم..چرا حواب نمیداد…

 

می خواستم دوباره شماره ش رو بگیرم که برام پیام اومد و من با عجله بازش کردم..سورن بود…

 

“مریض دارم..خودم زنگ میزنم”

 

نفس عمیق و راحتی کشیدم و برای چند لحظه چشم هام رو بستم…

 

همینکه جواب داده یعنی حالش خوب بود و کمی احساس بدم کمتر شد…

 

خودم رو به پشت انداختم روی تخت و گوشی رو گذاشتم روی شکمم و چشم هام رو بستم…

 

شاید بهتر بود موضوع رو به مامان می گفتم تا یه فکری بکنه…

 

مثلا می تونست با عمو یا اقاجون صحبت کنه و همه چی رو بهشون بگه..شاید اینجوری کاوه جرات نمی کرد کاری انجام بده….

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.7 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 3.8 (8)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.6 (5)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.3 (6)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 4.6 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

0 دیدگاه ها
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

دسته‌ها

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x