رمان نقض قانون (خون آشام ) Archives - صفحه 3 از 4 - رمان دونی

دسته‌بندی: رمان نقض قانون (خون آشام )

عکس کاترین

رمان نقض قانون(خون آشام)پارت ۱۹

چشمانش را با اطمینان به چشمانم دوخت … حرفی که لوییس قرار بود بزنه ، سرنوشتم را رقم میزد …. لوییس مرد جسوری بود درست مثل خودم خودسر بود .‌… و بالاخره لب باز کرد…. _ باشه قبول میکنم … اما در صورتی که بهم بگی چیشده و قولت رو نشکنی …   با شنیدن جواب مثبتش بی اراده لبخندی

ادامه مطلب ...
عکس کاترین

رمان نقض قانون(خون آشام)پارت ۱۸

  چشمهاش برای آخرین بار به نگاهم قفل شد ، دستمو محکم داخل دستش گرفت و به زور و نفس نفس زنان لب زد … _ ک..کات…کاترین …میخوام ..ک..که … یه چیزی رو بدو..بدونی …. ب..ب…برای آخرین بار… دو…دوستت د…دارم….   هق هقم اوج گرفت … _ نه ! نه ! تو نمیتونی منو ول کنی و بری ! گابریل

ادامه مطلب ...
عکس کاترین

رمان نقض قانون(خون آشام)پارت ۱۷

  توی تختم دراز کشیدم و برای لحظه ای چشمانم را بستم ذهنم درگیر و خسته بود ….که ناگهان صدای آشنای کسی باعث شد بلافاصله از شدت هیجان چشمانم را باز کنم….. _ گابریل ؟ _ کاترین ! بدون هیچ حرفی فقط نگاهم میکرد ، وای خدایا چقدر دلتنگش بودم … بی اراده از روی تخت بلند شدم و مثل

ادامه مطلب ...
عکس کاترین

رمان نقض قانون(خون آشام)پارت۱۶

  با صدای باز شدن در اتاق بی اراده نگاهم به در دوخته شد مسخره بود اما دوست داشتم گابریل وارد میشد…. دلم برای چشمانش تنگ شده بود … دلم برای آغوش گرم و محکمش پر میکشید …. با تعجب بهش چشم دوختم ….. _ تو … تو…اینجا چیکار میکنی ؟ همین الان از اتاقم برو بیرون کریستوفر ! _

ادامه مطلب ...
عکس کاترین

رمان نقض قانون(خون آشام) پارت ۱۵

  ***** چشمانم را به آرامی از هم باز کردم ، ظاهرا صبح شده بود ، سرم رو به آرومی تکونی دادم ، خواستم دستم رو حرکت بدم که انگار چیز سنگینی روم افتاده باشه نتونستم ، با همان حالت خوابالو شکلم ، سعی کردم ببینم دلیل اینکه نمیتونم دستمو تکون بدم چیه ، که ناگهان با دیدن صحنه ی

ادامه مطلب ...
عکس کاترین

رمان نقض قانون(خون آشام) پارت ۱۴

  ***** خیره به آسمان شب شده بودم ، چه صحنه ی جالبی شده بود ….. _ تو فکری ؟ انقدر مشغول نگاه کردن به ستاره ها شده بودم که اصلا نفهمیدم کی گابریل کنارم نشست ، بدون اینکه به طرفش برگردم ، لب زدم … _ چطور مگه ؟ با صدای مردونش ادامه داد : _ چرا برنمیگردی پیش

ادامه مطلب ...
عکس کاترین

رمان نقض قانون(خون آشام)پارت ۱۳

«کاترین» از شدت ترس نفس نفس میزدم ، نه لباسی داشتم که عوض کنم و نه جای گرمی که سرما نخورم ، همه ی بدن و لباسم خیس خیس ، شده بود ، چطور تونست همچین کاری باهام بکنه ؟ نزدیک بودااا گندش بزنن ! حالا چی قرار بود بخورم ؟ با این پایی که درد میکنه ؟ به زور

ادامه مطلب ...
عکس کاترین

رمان نقض قانون(خون آشام)پارت ۱۲

  چشمانم را به سختی از هم باز کردم … تمام بدنم خسته و کوفته بود ‌…. از حالت نیم خیز بلند شدم ، قلنج گردنم رو با صدای نسبتاً بلندی شکوندم ، تازه به خودم اومده بودم … اتفاقات دیشب مدام داخل ذهنم تکرار میشد … خورشید تقریباً وسط آسمان بود اما درختان سر به فلک کشیده و بلندی

ادامه مطلب ...
عکس کاترین

رمان نقض قانون (خون آشام) پارت ۱۱

از افکارم خارج شدم و صاف به چشمان قرمزش خیره شدم ، برای لحظه ای یاد زمانی افتادم که تبدیل به گرگ شده بود و فورا نگاهم رو ازش دزدیدم … _ ت…تو… تو… بهم … حمله کردی … ت..تو ..ت..تبدیل به …گ…گرگ شدی ! عصبانی دستی به صورتش کشید و زیر لب پچ پچ کنان گفت : _ لعنت

ادامه مطلب ...
عکس کاترین

رمان نقض قانون (خون‌آشام) پارت ۱۰

    خواستم حرفی بزنم که در کمال تعجبم تبدیل به گرگی بزرگ و سیاه رنگ شد ، نگاهی به آسمون انداختم ، ماه کامل بود و این اصلا معنای خوبی نداشت ، با به نمایش گذاشتن دندان های بلند و تیزش و چشمان قرمزی که در تاریکی شب میدرخشید شروع به در آوردن صداهای ترسناکی از خودش کرد ،

ادامه مطلب ...
عکس کاترین

رمان نقض قانون (خون آشام)پارت ۹

با هربار نزدیکتر شدن چاقو به بدنم ، پوستم به خارش و سوزش می افتاد ، راه فراری نداشتم این دیگه آخر خط بود …. پوزخندی سرداد و در حالی که چاقو را روی پوست بدن و گردنم حرکت میداد گفت : _ دختر جون ! میدونی من کی ام ؟ یا بهتر بگم میدونی قاتلت کیه ؟ پس بزار

ادامه مطلب ...
عکس کاترین

رمان نقض قانون(خون آشام) پارت ۸

با لحنی عصبانی و جدی پرسیدم .. _ باربارا چیشده ؟ اتفاقی افتاده ؟ در حالی که هنوز نفس نفس میزد به چشمانم خیره شد …. _ اون میمیره ‌‌…..میمیره…سرورم من… من .. من مطمئنم .. دیدم .. دیدم… _ چی دیدی ؟ عین آدم حرف بزن ببینم چیشده ؟ از کنار دخترک بلند شد و در حالی که به

ادامه مطلب ...
عکس کاترین

رمان نقض قانون(خون آشام) پارت ۷

  جرقه ای به ذهنم خورد …. آره .. درسته .. باربارا ، باربارا میتونه کمک کنه !…. اون جادوگر پیر میتونه یک کاری کنه زودتر به هوش بیاد …. فقط باید برگ یه درخت پیر رو میسوزوندم و جوری که بوی سوختن برگ به مشامش برسه …. کاترین رو به آرومی روی زمین گذاشتم ، هر دو دستم به

ادامه مطلب ...
عکس کاترین

رمان نقض قانون (خون آشام) پارت ۶

  با نشستن دست گرمش دور کمرم ، مانع افتادن مجددم به روی زمین شد … در آخرین لحظه صدای بم و طعنه وارش را به خوبی میشنیدم …. _مشخصه دختر رهبری ، اینقدر ضعیف شدی که اگر نگرفته بودمت الان روی زمین بودی ! قبل از اینکه بتونم جوابش رو بدم به طور کلی بیهوش شدم … « گابریل

ادامه مطلب ...
عکس کاترین

رمان نقض قانون ( خون آشام ) پارت ۵

  انگار که مجدداً اتفاقات دیشب تکرار شده باشه ، نفس عمیقی کشیدم ، به سمت درخت جلو رفتم ، ترس دلهره کنجکاوی گوشه ی لبم را گزیدم و بی طاقت تر از قبل با حرکتی به جلوی درخت آمدم ضربان قلبم به شدت بالا رفته بود … ناگهان با دیدن مرد سیاه پوشی برای لحظه ای یاد پدرم افتادم

ادامه مطلب ...