رمان “نقض قانون” پارت ۴۹8 ماه پیش11 دیدگاه «کاترین» از دیدن کسی که پشت در اتاقم و بدون اجازه ام ایستاده وحشت زده مسیری که رفتم رو برمیگردم شنلش مانع دیدن چهره اش میشد…
رمان نقض قانون پارت۴۸9 ماه پیش7 دیدگاه باوجود این که دوست نداشتم از قدرتام استفاده کنم اما این دفعه مجبور بودم… هم زمان با اومدنش وردی رو زیر لب زمزمه کردم و با بشکنی…
رمان نقض قانون پارت ۴۷10 ماه پیش10 دیدگاه بی صدا دنبالش حرکت میکردم که یهو وایستاد… _ یکم جلو تر بری میرسی فقط… من نیام چون اگر منو ببینه که تو رو آوردم اینجا ممکنه عصبانی…
رمان نقض قانون پارت۴۶1 سال پیش13 دیدگاه «کاترین» با پریدن گرگ به سمتم ، خودکار چشمام بسته شد…. اما این کارم زیاد طول نکشید که صدای برخورد چیزی به هم باعث شد…
رمان نقض قانون(خون آشام)پارت ۴۵1 سال پیش6 دیدگاه «راوی» چند ساعتی از رفتن هکتور گذشته بود و کاترین با وجود دلگرمی هایی که برادرش به او میداد سعی داشت خودش رو آروم کنه … …
رمان نقض قانون(خون آشام)پارت ۴۴1 سال پیش4 دیدگاه ناگهان با دیدن جسم سیاهی که به سرعت از جلوی چشمم رد شد ، و به سمت عمارت میرفت چشمام رو ریز کردم و با دقت بهش خیره…
رمان نقض قانون(خون آشام)پارت۴۳1 سال پیش42 دیدگاه به هر حال آخرین لحظات عمر همکارشون حق داشتند کنارش زانو بزنن…. اما صداهاشون کم کم به همهمه تبدیل شده بود … دیگه کم کم اعصابم داشت بدجوری…
رمان نقض قانون(خون آشام)پارت421 سال پیش12 دیدگاه _ کاترین خودسر ، کدوم گوری تشریف دارن ؟ چرا اون نیومده پایین ؟ با این حرفش رنگ از رخسار امیلی پرید…. حال چه جوابی داشت که به…
رمان نقض قانون(خون آشام)پارت ۴۱1 سال پیش12 دیدگاه خشمگین و عصبانی با صدای بمش نعره میکشید…. _ تو به چه حقی دستای کثیفتو به کاترین زدی ؟ _ زده باشم که چی ؟ مگه چه نسبتی با…
رمان نقض قانون(خون آشام)پارت ۴۰1 سال پیش8 دیدگاهتقریباً نزدیکش شدم و یک قدم دیگه بر میداشتم میتونستم ببینم که داره با کی حرف میزنه …. اما کاش اون یک قدم رو برنداشته بودم … به وضوح صدای…
رمان نقض قانون(خون آشام)پارت۳۹1 سال پیش8 دیدگاه #فلش _ بک # «کاترین» کنار رودخانه نشسته بود و به تصویر آسمان پر ستاره ای که انعکاس نورش به خوبی در آب رودخانه مشخص بود نگاه میکرد ….…
رمان نقض قانون(خون آشام)پارت۳۸1 سال پیش2 دیدگاه گوش هایم را تیز کردم و با سرعت به سمت صدا دویدم… صدایی شبیه به ناله ای مردانه به گوش میرسید …. تقریباً به مرزی که قلمرو گرگ ها…
رمان نقض قانون (خون آشام) پارت ۳۷1 سال پیش2 دیدگاه یک هفته بعد … نگاهم از پنجره به اسمان سیاهِ مقابلم بود. تقریباً دو هفته ای میشد که دیگه حتی پام رو تو جنگل نزاشته بودم ، زخمام التیام…
رمان نقض قانون (خون آشام)پارت۳۶1 سال پیش2 دیدگاه «راوی» یک ساعت بعد … هیچکس در اتاقش نبود …. جز یک نفر .. کاترین چشمان بی رمقش را به آرامی باز میکند …برای لحظه ای از شدت تعجب…
رمان نقض قانون(خون آشام)پارت۳۵1 سال پیش1 دیدگاه #کاترین بعد از بیرون رفتن لوییس از اتاقم ، فقط صدا های نامفهوم و بلندی رو میشنیدم ، صدای شکستن چیزی و برخورد چیزی به زمین ، هرچند کنجکاو…