18 خرداد 1401 - رمان دونی

روز: 18 خرداد 1401 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان رسپینا پارت 21

  _مدرس دکوراسیون داخلیه و میخوام دوره اش شرکت کنم ، آوا هم اینجا دیدش چیز خاصی نیست با صدای فریاد گونه عرفان همه برگشتیم اون سمت _رادان ، پسر بیا اینجا . به به آشنا هم که بود ، چشمای آوا چلچراغ شده بود ، رادان با دیدن عرفان لبخند زد و اومد این سمت با عرفان دست داد

ادامه مطلب ...

رمان محله ممنوعه جلد دوم پارت 12

  علی با ابروهای بالا رفته به من نگاه می کرد. فریدم بهتش برده بود و اشکشم بند اومده بود. حالا نمی دونم بهتش به خاطر تلفظ چپندر قیچی منه یا به خاطر مفهوم جملاتیه که اون مرده بهم گفته! از بهت که در اومد با ناباوری گفت: -بهت گفت خلک مرنه، تشتی رش له قبرستاندا ده ا،حاج حیدر مو

ادامه مطلب ...
رمان الفبای سکوت

رمان الفبای سکوت پارت 102

  نگاهش را به لیوان خالی شیرقهوه دوخت. احساس آرامشی که بعد از حرف زدن و خوردن آن لیوان شیرقهوه کنار افرا حس میکرد وصف ناشدنی بود. آدم حرافی نبود‌، اما حرف زدن برای دخترک موچتری مزرعه را دوست داشت. لبخندی زد. وقتی کنار افرا بود بی‌اختیار سعی می‌کرد تمام تلخی‌ها و غم‌هایش را فراموش کرده و از بودن در

ادامه مطلب ...
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 107

    بستنی را در دهانش گذاشت و دوباره خندید: _اسمشون چی بود هومن؟ هومن با بدخلقی دنده را عوض کرد و غرید: _غلط کردم واسه تو تعریف کردم ولم کن دوباره خندید: _تورو خدا بگو _بسه دلی _جون من هومن کلافه پوف کشید: _شقایق،شهروز ، شریفه دلارای قهقه زد: مطمئنم شریفه رو تو انتخاب کردی هومن جواب نداد صبح

ادامه مطلب ...

رمان گلاویژ پارت 110

  اومدم جواب عزیز رو بدم که صدای پیامک گوشی عماد بلند شد و چون گوشیش روی میز بود چشمم به اسم فرستنده که جوجو سیو شده بود و یک تیکه از متن پیام که داخلش کلمه ی عشقم به کار رفته بود افتاد… بی اراده تپش قلبم گرفتم و نفس هام کش دار شد.. وای عماد خدا لعنتت کنه!

ادامه مطلب ...
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 20

  – نسرین کو پس ؟ ……. چرا تنهایی ؟ گندم هول کرده ، لبخندی مضطرابه روی لبانش نشاند و آب دهانش را به جان کندنی پایین فرستاد . – چرا ساکتی برام لبخند ژکوند می زنی ……….. میگم چرا تنهایی ؟ نسرین کوش ؟ – رفت …….. رفت ……… آب ، آب بگیره . – رفت آب بگیره ؟

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 86

  نگاه ناباور استاد از صورتم به تحقیق روی میزش افتاد و قبل از اینکه حرفی بزنه یکی از پسرا گفت: – چه مایه ای گذاشتید خانوم کاشانی.. ما با یه طلق و شیرازه سر و تهش و هم آوردیم! لبخندی به خوشمزگیش زدم و از خدا خواسته.. برای بیشتر مبهوت کردن مرد رو به روم جواب دادم: – آخه

ادامه مطلب ...
رمان آرزوی عروسک

رمان آرزوی عروسک پارت 38

  رفتم دورترین گوشه ای فضای پشتبوم ایستادم و با گیسو تماس تصویری برقرار کردم… _به به.. ببین کی اینجاست چه خوش سعادتیم چشممون به جمالت روشن شد! _بجای مزه ریختن بگو ببینم چی شده از چه مدرکی حرف میزنی؟ _خوبی سارا؟ چرا رنگ و روت پریده؟ نکنه مریض شدی؟ _نه بابا خوبم.. گفتم که ازدست اون پسره عوضی عصبی

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 182

  با دیدنشون کنار هم ، نفسم گرفت و کیف دستی از بین دستای لرزونم پایین کف ماشین افتاد راننده که متوجه حال بدم شد به سمتم برگشت – حالتون خوبه خانوم ؟؟ از شدت ناراحتی پشت پلکم شروع کرده بود به تند تند پریدن – خوبم !! – ولی رنگ و روتون پریده بی اهمیت به حرفش ، زبونی

ادامه مطلب ...

رمان عشق صوری پارت 181

  سکوت و خیره شدنش به چشمهام اونقدر طولانی شد که مجبور شدم دوباره خودم ازش بپرسم: -نمیخوای جواب سوالم رو بدی…!؟ اینبار دیگه خیلی ساکت نموند.تکونی به خودش داد و گفت: -بهتره بری بخوابی! در کمتر از چند ثانیه فاصله ی ابروهام ازهم کم شد. اونقدر بهم نزدیک شدن که مطمئن بودم چسبیدن به چشمهام و شدن یه خط

ادامه مطلب ...