رفتم دورترین گوشه ای فضای پشتبوم ایستادم و با گیسو تماس تصویری برقرار کردم…
_به به.. ببین کی اینجاست چه خوش سعادتیم چشممون به جمالت روشن شد!
_بجای مزه ریختن بگو ببینم چی شده از چه مدرکی حرف میزنی؟
_خوبی سارا؟ چرا رنگ و روت پریده؟ نکنه مریض شدی؟
_نه بابا خوبم.. گفتم که ازدست اون پسره عوضی عصبی شدم! حالا میگی چی شده یا تصمیم داری خون به جیگرم کنی؟
_صبرکن همه چی توی لبتابمه صبرکن روشنش کنم!
_باشه عجله کن ادرنالین خونم زده بالا!
همزمان که داشت لبتاب رو روشن میکرد گفت:
_حالا عکس هارو ببینی میخوای چیکار کنی!
وقتی داشت پوشه هارو باز میکرد یه لحظه حس کردم چشمم به پوشه ای به اسم کوهیار خورد که گیسو هم فورا دوربین رو زمین گذاشت و گفت:
_همینجا بمون تا پیداش کنم یه دستی نمیتونم کار کنم!
_گیسو؟
_جونم؟
_پوشه ی کوهیار؟؟؟
_چی؟؟؟
دوربین رو بردار و پوشه هاتو نشونم بده!
دوربین رو برداشت و به سمت خودش گرفت و با تعجب گفت:
_وات د فاز؟ پوشه کوهیار چیه؟
_دوربین رو برگردون به همون صفحه قبل لبتابت!
باگیجی دوربین رو به سمت لبتاب گرفت و گفت:
_خل شدی؟؟؟
نبود.. اما من یه لحظه چشمم به اون اسم خورده بود و محال بود اشتباه کرده باشم!
_یه لحظه اسم کوهیار به چشمم خورد.. ببخیال باز توهم زدم به کارت برس! (دروغ گفتم توهم نزده بودم و باچشم خودم اسم کوهیار رو خونده بودم اما سعی کردم به روی خودم نیارم و افکار منفی رو ازذهنم دور کنم)
_دوباره گوشی رو زمین گذاشت و همزمان گفت:
_میگم دیگه.. عقل نداری واسه خودت زندگی میکنی! اسم اون روانی تو لبتاب من چیکار میکنه وا!
_گیسو یخ زدم عجله کن!
بدون حرف دوربین رو برداشت و روبه مانیتور لبتاب گرفت…
عکس های نسیم.. همراه با پسر قدبلند وخوشگل هیکلی که هزار برابر قشنگ تراز آرش بود..
_نسیم خانوم همین زنیکه جلف نیست؟
_خودشه! اینارو ازکجا آوردی؟ اون پسرکیه همراهش؟
_محمد سیستم کامپیوترشو هک کرد اما سارا این کار یه جرمه وهیچوقت نباید از این ماجرا حرفی بزنی!
_گیسو خودم عقل دارم.. بهم بگو این پسرکیه!
_این آقا خوشگله اسمش بنیامینه و عشق و شوهر سابق گیسو خانوم بوده!
_وای.. خاک تو اون سرت کنن آرش احمق! یعنی نسیم یه زن مطلقه اس؟ پس واسه همین مامان وبابای آرش…
گیسو میون حرفم پرید وگفت:
_نه عشقم اشتباه متوجه شدی نسیم مطلقه نیست یعنی طلاق نگرفته چون بنیامین دوسال پیش فوت شده…
عکس هارو عوض کرد وبه سنگ قبری رسید که عکس بنیامین روش بود وکلمه ی جوان ناکام کنار اسمش حکاکی شده بود!
_بنیامین آرامیان
یه لحظه دلم ضعف رفت.. همونجا گوشه ی دیوار روی زمین نشستم وگفتم:
_وای… مرده… حیف شده بدبخت.. چقدرم خوش قیافه بوده!
_آره بیچاره خودکشی کرده…
عکس رو عوض کرد و رسید به کلیپ…
فیلم رو پلی کرد وهمزمان گفت:
_اینو ببین.. انگار نسیم خیلی عاشقش بوده ببین سر مزار پسره چه قیامتی میکنه…
نسیم درحالی که خودشو روی قبر انداخته بود و اجازه نمیداد روی پسره خاک بریزن و جیغ و فریادش به گوش خدا هم میرسید..
به معنای واقعی کلمه ضعف کرده بودم..
_بسه گیسو قطعش کن الان دق میکنم!
دوربین رو روی صورت خودش گرفت وگفت:
_توواسه چی دق کنی؟ همین فیلم هارو ببر بده به دست اون یارو پیری (منظورش ارسلان بود) و سفته هاتو پس بگیر و خودتو خلاص کن!
_گیسو جان مامان وبابای آرش ازاین موضوع باخبرهستن و واسه همینم با ازدواج این دونفر مخالفت میکنن!
_وا؟ پس من الکی مدرک جمع کردم وخودمو داداشمو شریک جرم کردم؟ چرا چیزی نمیگی خب!
_نمیدونستم اما الان فهمیدم دلیل مخالفت های سرسختشون چیه! بدون شک آرش هم میدونه که نسیم یه بار ازدواج کرده و اونقدری هم عاشقش هست که واسش مهم نباشه
عااااااالیهعههه اما خواهش میکنم خواهش میکنم ۲ پارت بزار خواهش میکنم
عالیییییییییییه
باز هم کوتاه بود اما عالیه.فقط میشه گیسو و کوهیار این وسط باهم نباشن؟
قطعا یه گندی این دو تا زدن چون سری قبل هم گیسو هی میگفت ببخشید و مجبور بودم و فلان 😐
و ممنون نویسنده جان رمانت عالی داره پیش میره🤍
خیلی کم بود