3 تیر 1401 - رمان دونی

روز: 3 تیر 1401 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان الفبای سکوت

رمان الفبای سکوت پارت 118

  خودش جواب خودش و داد. _قطعا نمی خوای… پسر زیاده خواهیت رو تموم کن و به حسین کم قانع باشی تا به یه بیچاره تبدیل نشدی! به جای اینکه به خاطر پول ادای عاشقانه دلخسته رو برا من دربیاری برو بچسب به همون آریا. لاله خواست چیزی بگوید که تارخ غرید : بهتره به جای توجیه کردن غلط اضافه

ادامه مطلب ...
رمان بوسه بر گیسوی یار

رمان بوسه بر گیسوی یار پارت 13

  وای نفسم از ترس بند می رود. صدایش با تمسخر همراه است؟! -اگه هنوز زنده ای، بیا این خرت و پرتاتو وَردار… چنگیز غلافه… و با خنده ی پرتمسخر دیگری، آرامتر میگوید: -حوریه بلده آرومش کنه… آب گلویم را فرو میدهم. چرا هی حوریه حوریه می کند؟! چرا نمیفهمم منظور این بشر را؟! قلبم میلرزد، یا دستشویی دارم؟!! وقتی

ادامه مطلب ...

رمان ناسپاس پارت 16

  هرجور شده مصیبو راهی کردم بره تا به کارهای خودم برسم. اون همینقدر چرک و پست بود.پول بهش میدادن خودش روهم میفروخت خانواده اش که دیگه جای خود داشتن! الان هم تا چندتا اسکناس جلو چشماش تکون دادم یادش رفت من با تور عروس از وسط عروسی و ازپای سفره عقد فرار کردم یا اینکه خودش تو بازداشتگاه بوده!

ادامه مطلب ...
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 123

    آرام تر گفت: _من زن توام هومن چند ساعت دیگه اسمت میره تو شناسنامم حداقل یک امروز رو اینطوری رفتار نکن هومن با اخم های درهم پایش را روی گاز فشرد دلارای لب گزید و توضیح داد _هنگامه مشکوک شد اگر جلوی خانوادم اینطوری رفتار کنی همه چیز بهم می ریزه هومن از موضعش پایین نیامد نمک نشناس

ادامه مطلب ...

انتقام یا عشق (خون آشام) پارت چهاردهم

باید دور میشدم باید دور دور میشدم. میرفتم ازاین جنگل میرفتم میدونم ک سینره در کنار من کامل میدونم ک کنار من امنیت داره کنار من ارامش داره ولی نمیشه. باید دور شم اون نیمه هست و من کامل باید دور شم. درسته ک تمام این سال ها تنها دلیل وجودم اینجا اون بود ولی الان باید دور شم. میرم

ادامه مطلب ...

رمان گلاویژ پارت 126

  پوووف کلافه ای کشید و با ناراحتی گفت‌: _تقصیرمن شد.. نباید بهش زنگ میزدم.. اگه جنابعالی مخفی کاری نمیکردی و ازهمون اول همه چی رو به من میگفتی من هم هرگز بهش زنگ نمیزدم! سرم رو پایین انداختم و شرمزده گفتم: _فقط نمیخواستم ناراحتت کنم.. _بسه گلاویژ با این حرفات بیشتر عصبیم میکنی! هردفعه هر غلطی دلت میخواد میکنی

ادامه مطلب ...
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 36

    ابروان یزدان با تمسخر آشکاری بالا رفت : ـ جدیدا تو کار خرید و فروش دختر زدی ؟ ـ کار اصلیم که نیست ………… یه آب باریکه است که گاهی ازش یه پولی به جیب می زنم ………. یعنی جنس مرغوب به دستم برسه ، خرید و فروش می کنم ………. شما هم که خودتون بهتر از من

ادامه مطلب ...

انتقام یا عشق (خون آشام) پارت سیزدهم

ناگهان برق نابودی ساندر در چشمانش چند برابر شد. رو ب سرباز گفت -میدونم چیکار کنیم انیسا موقعیت خوبیه! ساندر * باهر چه قدرت داشت دوید اما نتوانست و سینره از درع پرت شد پایین اما ساندر تسلیم نشد و در چشم بهم زدنی اورا در اغوش کشید و بالا اورد سینره بی حال بروی دست ساندر بود ساندر سر

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 102

  قبل از اینکه بخوام خودم و به ندیدن بزنم بهم رسید و با یه لبخندی که فکر می کرد زیادی جذاب و دلرباست.. نشست یه طرف مبل دو نفره ای که روش نشسته بودم! نگاهی به ساعت انداختم.. تا رسیدن رحیم به خونه دایی درین و خبر دادنش.. وقت داشتم و تا اون موقع کار خاصی نمی تونستم انجام

ادامه مطلب ...
رمان آرزوی عروسک

رمان آرزوی عروسک پارت 54

  زیرنگاه سنگین آمنه و آرش به طرف اتاقم رفتم تا آماده بشم اما تا نگاهم به ساعت افتاد آه از نهادم بلند شد! آخه این وقت روز کجا برم من! کاش تومهمونی می موندما.. لعنت بردهانی که بی موقع باز شود! پوف کلافه ای کشیدم و توی آینه به خودم نگاه کردم.. آرایش داشتم اما دلم میخواست یه کم

ادامه مطلب ...

رمان عشق صوری پارت 197

  گرمی دستش با پوست صاف و لطیف بدنم وسوسه انگیز و در عین حال نفس گیر بود. آب دهنم رو قورت دادم و بدون خم کردن سرم نگاهی به دستش که تقریبا تا وسط پام رسیده بود انداختم. اگه لمسم میکرد سست میشدم و خر پس قبل از اینکه دست و لبهاش به مقصد برسن دو دستمو رو قفسه

ادامه مطلب ...