رمان ناسپاس پارت 16

0
(0)

 

هرجور شده مصیبو راهی کردم بره تا به کارهای خودم برسم.
اون همینقدر چرک و پست بود.پول بهش میدادن خودش روهم میفروخت خانواده اش که دیگه جای خود داشتن! الان هم تا چندتا اسکناس جلو چشماش تکون دادم یادش رفت من با تور عروس از وسط عروسی و ازپای سفره عقد فرار کردم یا اینکه خودش تو بازداشتگاه بوده!
پیاده رو پر بود از پسرهای خوشتیپ و خوش برو رو که حیف بود نگاهشون جز من سمت دختر دیگه ای بره!
شال رو همین طور آزاد گذاشتم بدون اینکه بندازمش روی شونه ام همین یه حرکت باعث شد پیاده رو شلوغتر از همیشه بشه…
پوزخندی زدم که یلدا از پی ام اومد و گفت:

-سّلی…چجوری عروسی رو پیچوندی!؟هان!؟

با ناز و غمزه گفتم:

-پشتم گرم بود!

سرشو تکون داد و گفت:

-آهااان! همینو بگو! پشتت گرم بود

-آره دیگه…پشتم گرم بود که هرکار دلم خواست کردم!

مشکوک نگاهم کرد و پرسید:

-راستشو بگو…شاه ماهی گیر آوردی که اینجوری ریخت و پاش میکنی!؟

جواب پسری که از کنارم رد شد و یه چشمک تحویلم داد رو با لبخند دادم و همزمان گفتم:

-نوووچ! اصلا فکر کن آره..به تو چه!

دلخور نگاهم کرد و گفت:

-د اینقدر بی مرام نباش سُلی ناسلامتی ما رفیقیم…دست منم بزار تودست یکی یه جا بند بشم…

با نازی که بهش عادت کرده بودم و ناخواسته تو رفتارم بود چشمامو به سمتش چرخوندم و گفتم:

-چیکار کنم واست!؟ هان!؟

ملتمس گفت:

-یکی دوتا مشتری واسم جور کن.. جون تو یکی دو هفته اس یه مشتری هم نداشتم تو جیبهام شپش معلق میزنه!

محال بود کسی از کنارم رد بشه و تماشام نکنه اون لحظه هم یه پسر با دیدنم راهشو کج کرد و صاف تو روم جلو اومد و همزمان موقع رد شدن یه شماره گذاشت تو سینه ام و گفت:

-تماس بگیر قربونت برم!

خندیدم و شماره ای که پسره گذاشته بود وسط سینه ام بیرون آوردم و نگاهی بهش انداختم.
فعلا فکرهای تازه ای توی سرم بود و ترجیح میدادم به اونجام یه استراحت کوچولو بدم برای همین شماره رو دادم دست یلدا و گفتم:

-بگیر! صید از من ماهی ازتو! نوش جون!

شماره رو ازم گرفت و بعد بااخم و تَخم و دلخوری گفت:

-گرفتی مارو!؟ اون به تو شماره داد نه من!

لبخندی معنی دار زدم و گفتم:

-یلدا…تو فکر میکنی واسه پسرا فرقی میکنه!؟ اونا فقط میخوان یکی باشه …جز این هیچ چیز دیگه ای واسشون اهمیت نداره..هیچی….

ظاهرا درست میگفت و این چتدروز اونقدر بی مشتری مونده بود که همون شماره رو هم غنیمت دونست و گذاشت توی جیبش.
لوند قدم برمیداشتم وهمین باعث شده بود یه گله پسر دنبالمون راه بیفتن….
تو سرم بود حسابی اون یارو رو بتیغم.
یه شب یاهاش بخوابم و یه فیلم پنهونی ازش بگیرم.
میتونستم باهمون بلایی رو سرش بیارم که سر خیلی ها آورده بودم و جیبمو پر پول کردم.
تو فکر بودم که پسر دیگه ای از کنارم رد شد و یه تیکه کاغذ گذاشت کف دستم.
تعدادشون همینجوری داشت بالا می رفت…
اونقدر شماره بهم داده بودن که میشد باهاشون جشن قهرمانی راه انداخت!
هرچی بهم داده بودن و دادم دست یلدا و گفتم:

-بسه! همه اش نوش جون خودت!

شماره روهارو برداشت و همه رو ریخت توی کیفش و بازهم با نارضایتی گفت:

-اینا که مشتری نمیشن! اینا به تو مشاره دادن حالا من یه کاره زنگ بزنم بگم چی!؟

با اینهمه تجربه هنوز اصول رو نمیدونست! البته اون در برابر من یه جورایی تازه کار به حساب میومد.
برای پایین رفتن از برامدگی پیاده رو در برابر نگاه های هیز مردهایی که از جلو میومدن دامن لباس رو خیلی دادم بالا و همزمان گفتم:

-چندبار یه حرف رو بهت بزنم یلدا…تو فکر کردی واسه مردا مهم کی رو بکنن!؟ نوووچ! اونا فقط میخوان بکنن…همزمان به همشون پیام بده تو مجازی…دوتا تماس تصویری با لباس ناجور ازت ببینن خودشونو واست جر میدن و هرچقد بخوای میزارن کف دستت تا بلکه بری پیششون یا اینکه بیان پیشت …
تازه تو که مکان هم داری…پس دوبل باهاشون حساب کن گل من! بگو خودتون بهم شماره دادین…به همین سادگی

پوووفی کرد و گفت:

-باااوشه!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (1)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.2 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 2.7 (3)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (4)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4.1 (9)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

0 دیدگاه ها
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

دسته‌ها

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x