رمان رسپینا پارت 60
(رسپینا) آرام بعد تماسی که داشت هول هولکی رفته بود و چیزی نگفته بود ، گفته بود باید بره و مشکل جدی نیست و میاد بهم سر میزنه ذهنم درگیر بود ، پشیمون بودم که به رادان گفتم ، من اعتبارشو پودر کردم و قصد جونمو کرده بود ، نمیدونستم رادان چیکار کرده دقیقا ، اما میدونستم این مشکل