رمان گلادیاتور پارت 69

4
(1)

 

خشایار ابرو در هم کشید و نگاهش را به چشمان براق و پر از تکبر یزدان داد ……….. سرعت جهش خون در عروقش بالا رفته بود و حس می کرد قلبش کم مانده از شدت تپیدن های بی وقفه و پر سرعت از حرکت به ایستد .

یزدان بدون آنکه نگاهش را از چشمان خشایار بگیرد جلال را که پشت سرش ایستاده بود ، مخاطب خودش قرار داد :

ـ جلال ، می خوام تا بیست و چهار ساعت آینده یه اطاق عمل ……… یا به یه زبون دیگه …….. یه اطاق سلاخی ، همینجا برام آماده کنی . جلوی چشمای همین مرتیکه ……….. می خوام لحظه به لحظه آماده شدن این تدارکات و ببینه و با تمام وجود لذت ببره …….. هزینه این آماده سازیشم اصلا برام مهم نیست .

جلال قدمی جلو گذاشت و سری تکان داد .

ـ بله قربان . به بچه ها میگم تدارکاتش و مهیا کنن .

یزدان خواست خوبه ای بگوید که با شنیدن صدای جیغ دخترانه ای ، گوش هایش تیز شد و نگاهش به سرعت به سمت در خروجی کشیده شد ………. مطمئن بود صدای جیغ و فریادهای گندم را شنیده ………… صدای جیغ و فریادهای گندم را به خوبی می شناخت .

نفهمید چه شد ، فقط وقتی به خودش آمد که از اطاق بازجویی اش خارج شده بود و با تمام توان ، با خشمی طغیان کرده پله های انبار را دو تا یکی بالا رفته بود و به سمت سیروسی که موهای گندم را از پشت سرش گرفته بود و او را کشان کشان به دنبال خودش می کشید ، می دوید .

انگار که خون برای لحظه ای مقابل دیدگانش را گرفته باشد ، همچون شیری زخم خورده ، به سمت سیروسی که سر نگهبان امنیت پشت عمارت بود ، یورش برد و با تمام توان مشت گره کرده اش را روی گونه چپ او نشاند .

سیروس غافل گیر شده از شدت ضربه ای که خورده بود ، به سمت چپ پرت شد و روی زمین افتاد ……. گندم که هنوز هم موهایش گیر میان پنجه های سیروس بود ، با پرت شدن ناگهانی سیروس ، او هم به دنبالش کشیده شد و روی زمین افتاد و جیغ از اعماق جانش بار دیگر بلند شد …….. حس می کرد تا کنده شدن پوست سرش چیزی نمانده .

سیروس با حالتی تهاجمی قبل از اینکه منگی مشتی که خورده بود از سرش بپرد ، به سرعت سرش را سمت فردی که به او حمله کرده بود ، چرخاند …………… اما با دیدن یزدان ، آن هم با آن خشم نهفته در چشمانش ، در حالی که دلیل این نگاه پر از خشم یزدان ، و مشتی که خورده بود را نفهمیده بود ، با مکثی طولانی از روی زمین بلند شد و مقابلش ایستاد .

ـ قر …… بان .

یزدان بی توجه به سیروس و نگاه شوکه اش ، مقابل گندمی که انگار ناجی اش را پیدا کرده باشد ، تک زانویی زد و نشست .

یزدان به چشمان پر از بغض او که انگار هر آن منتظر فرصتی برای شکستن بغضش می گشت ، نگاه کرد و دست جلو برد و دستش را روی بازوی او گذاشت و خواست بلندش کند که صورت گندم از درد درهم رفت و صدای درد آلودش را درآورد .

ـ آآآآآی دستم .

یزدان نگران شده با ابروانی درهم گره خورده ، بلافاصله دستش را عقب کشید و به بازوی او نگاه کرد ………… از روی این لباس آستین بلند در تنش که چیزی مشخص نبود .

گندم انگار که تنها منتظر آمدن ناجی اش بوده باشد ، اشک هایش راه گرفتند و تا زیر چانه اش امتداد یافت ……. یزدان با دیدن موهای آشفته دور و اطراف او و اشک های راه گرفته روی گونه اش ، در حالی که حس می کرد نگرانی توأمان با خشم ، لحظه به لحظه در قلبش بیشتر و بیشتر می شود ، کمی بیشتر سمت گندم خم شد و صورتش را جایی در چند سانتی صورت او قرار داد :

ـ دستت چی شده ؟

گندم به بازویش نگاه کرد و آرام بازوی زوق زوق کرده اش را گرفت :

ـ درد می کنه ………. خیلی درد می کنه .

ـ خب چرا ؟ به جایی زدیش ؟ زمین خوردی ؟ کسی زده ؟ چی شده ؟

گندم با چشمان خیس اما عصبی به سیروسی که یک متر عقب تر از یزدان ایستاده بود نگاه کرد .

ـ این لعنتی دستم و گرفت و تا تونست فشار داد و کشید …………. هرچی بهش گفتم ولم کن ، انگار داشتم با دیوار حرف می زدم ، نمی شنید .

یزدان سر به عقب چرخاند و نگاه خشم برداشته اش را روانه سیروسی کرد که پشت سرش ایستاده بود ………. انگار بعد از چند سال دوباره در جلد همان یزدان گذشته رسوخ پیدا کرده بود ………… همان یزدانی که شش دنگ حواسش را به کوچکترین و بی دست و پا ترین عضو خانه امید می داد ………. یزدانی که تا وقتی در خانه امید حضور داشت اجازه نمی داد کسی به گندم زور بگوید و یا برایش قلدری کند .

اما حالا انگار دوباره کسی پیدا شده که زور بازویش را بی رحمانه به رخ گندمش کشیده بود .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 3.3 (6)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.6 (5)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.3 (6)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 4.6 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

12 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
تو رو سننه قربونت برم؟
تو رو سننه قربونت برم؟
1 سال قبل

حس میکنم یزدان جنبه این همه ثروت و قدرت نداشت که از خود واقعیش اینقد فاصله گرفته

neda
neda
پاسخ به  تو رو سننه قربونت برم؟
1 سال قبل

کجایی تو
برگرد خونه 😂
چت روم بی‌تو صفای ندارد 😂

Nahar
Nahar
1 سال قبل

یزدان فقط بلده کتک بزنه شیری زخم خورده؟😂 حالا چرا شیر؟ اسم اینو باید گذاشت سوسک زخم خورده ک بدون ادماش هیچه😂

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط Nahar
Mahsa
Mahsa
1 سال قبل

تا شروع کردم به خوندن تموم شد😕

الهه
الهه
1 سال قبل

وااا خب اون بدبخت چه گناهی داره این بادیگاره فقط وضیفشو انجام داده😐
هنوز گندمتتتتتت رو نشناختن عاشق پیشه😐😑

paeez
paeez
1 سال قبل

یکم طولانی تر
پارت 68 که دو خط خوندیم تموم شد
😑♥️

علوی
علوی
1 سال قبل

رسمی خودش رو لو داد. حالا باید منتظر باشیم ببینیم کی قراره برای یزدان خان شاخ بشه و با دست گذاشتن روی گندم، نفس یزدان رو ببره.
فرهاد که حامی پشت پرده خشایاره و حتماً تو دم و دستگاه یزدان جاسوس داره، دور و بری‌های خود یزدان مثل جلال، یا حتی حمیرا که قدیمی این خونه است

سپیده
سپیده
1 سال قبل

اما حالا انگار دوباره کسی پیدا شده که زور بازویش را بی رحمانه به رخ گندمش کشیده بود

خو گندمت فضوله😑

tara rahimi
tara rahimi
پاسخ به  سپیده
1 سال قبل

ترکیدم از خنده 🤣🤣

گز پسته ای
گز پسته ای
پاسخ به  سپیده
1 سال قبل

😂👌

صادق موسوی
صادق موسوی
پاسخ به  سپیده
1 سال قبل

🤣🤣🤣🤣🤣🤣

مانلی
مانلی
پاسخ به  سپیده
1 سال قبل

گل گفتی😂😂😂😂😂

دسته‌ها

12
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x