عطر تندش که زیر بینی اش پیچید باعث حالت تهوعش شد
دستش را جلوی صورتش گرفت و چند باری عق زد
_چته باز ؟ برو تو ادا در نیار
به زور جلوی خودش را گرفت تا بالا نیاورد و سوار آسانسور شد
نگهبان قبل از بسته شدن در خودش را به آنها رساند
_آقا آقا
ارسلان با اخم نگاهش کرد
_بگو ؟
_خداروشکر خانم رو پیدا کردین ؟
_نمی بینیش کنارم ؟ چشمات مشکل پیدا کرده مثل اینکه
نه اومدنش رو دیدی نه رفتنش رو
عجیبه نه ؟ این همه هم پول میگیری واسه نگهبانی
مرد چشمانش گشاد شد :
_غلط کردم آقا حق دارید کم کاری از من بود
از امروز مورچه رد بشه حواسم هست
فرمایشاتون رو چشمم آقا
در آسانسور که بسته شد ارسلان بی حوصله چشمانش را بست
دخترک را داخل خانه هل داد و لب زد :
_واسه من یاغی بازی در میاره
در خانه را به هم کوبید
_یک بار دیگه پاتو از خونه بذار بیرون تا ببینی چطور جفت پاهاتو قلم می کنم دلی
دلارای ترسیده کمی در خودش جمع شد
حرف ارسلان حرف بود .
رحم نداشت
قلب نداشت
دلسوزی سرش نمیشد
چطور خیال کرده بود او را به خاطر دل رحمی اش در خانه نگه داشته بود ؟
ارسلان از هر حرکتش نقشه ای داشت
وقتی می گفت هر دو پایش را می شکند تا از خانه بیرون نرود
یعنی دقیقا عین همین حرکت را اجرا میکرد
در تمام مدتی که کنارش بود ، جلوی خودش را گرفته بود تا بالا نیاورد
سریع از او فاصله گرفت و چند نفس عمیق کشید
_حس آزادی بهت دست داده نه ؟
نمی توانست بگوید کودک سر تقی که در بطن داشت باعث حال بدش شده
دوباره بازویش را گرفت و سمت اتاق رفت
آنچنان بازویش را محکم فشار میداد که انگار قصد خورد کردن استخوان هایش را داشت
در نهایت دلارای طاقت نیاورد و صدای ناله ی کوتاهی از بین لب هایش بیرون آمد :
_آخ
ارسلان داخل اتاق هلش داد
میمونی تو اتاق بیرونم نمیای فهمیدی چی گفتم یا نه ؟
دلارای سرش را به نشانه تأیید تکان داد
_باشه ، تو اتاق میچپم صدامم در نمیارم که یه موقع کسی فکر نکنه زندم !
ارسلان پر از تمسخر نیشخندی زد
_آفرین ، داره مخت سر جاش میاد
قدیما همین قدر حرف گوش کن بودی یادته ؟
دلارای گوشه تخت نشست
_قدیما احمق بودم
بچه بودم
_الانم احمق و بچه ای !
دلارای پوزخند زد
احمق و بچه ای که مادر فرزندت بود !
قبل از اینکه بحثشان ادامه پیدا کند
صدای زنگ در ابرو هایش را در هم فرو برد ……
(کی میتونه باشه؟؟🤔)
چقدرطول میکشه کامنتا اوکی میشن یعنی ج یکی ازدوستانو که میدیم این دوستمون میره دوش میگیره چرت میزنه عصرونشم خورده ولی کامنت ماهنوز تائیدنشده
چرا؟؟؟لطفا پیگیری کنیددرضمن بعًضی کامنتام اصلانمیرارین
هر وقت ادمین فرصت کنه میاد کامنتا رو تایید کنه
اگر هم کامنتی از شما تایید نشد حتما ادمین واجب دونسته ک ما اونو نخوندیم
بله عزیزم متوجهم ولی جم دوستانه است حرفی زده نمیشه که بدباشه
سلام عزیزان میدونم دلتون برای من خیلی تنگ شده پس لازم نیست چیزی بگین💋
به زودی همه مشکلات رمان حل میشه
پس لطفا صبور باشید🤧
دوست دار همیشگی شما
🤩*حنا نویسنده رمان دلارای*🤩
سلام و درد
سلام و مرض
سلام و کوفت
چی از جونمون میخای😭
من صد سال سیاه دلم برای تو تنگ نمیشه😶
فقط برو😢
بروووووووووووووووووو
ماشالله سنگ پا قزوینی هستی برا خودت
چطور روت میشه بیای اینجا
دلوخ نگو وگرنه بی ادب میشم بهت میگم مرض سلام کوفت سلام ادرس بده کجایی بیام حرصمو سرت خالی کنم😅😅😅
تا نکشتند محو شو😐
😐عجبببب
کی گفت دلمون برات تنگ شدهههههه تتتت فقققططط بگگگوووو کییی گفتتت من اونو دز دنیاااااا سییررر میکنم😐
بابا دستتت از سرمون بردار ای بابا
یکی منو بگیره فوش ندم اخه ارسلان….
لاالله اله استغفرالله
بی زحمت یکی بره نویسنده رو بزنه من دستم بنده امتحان دارم😑
هینننننن🫢
فاطمه تو این متنه آخرو نوشتی
وای این متنو خوندم بد حرصی شدم
یه حالتی بود که انگار نویسنده داره تیکه میندازه
اگه کامنتا رو نمیخوندم قطعا چند تا فحش آبدار نوش جان میکردی😂😂💔
کسی نیست جزآزاده که اومده به دلی سربزنه شایدم ابجی ارس باشه واحتمال اخر یکی ازدوس دخترای الپ ارسلان ذلیل شده😊
قبول دارین شخصیت ارسلان چندشه؟
من اگه به جای دلارای بود تو همون برخوردای اول ک بهش توهین کرد دیگه اسمش هم نمیوردم چه برسه ک ازش بچه هم داشته باشه چقدر ضعف میتونه باشه یه ادم اصلا خوشم نمیاد اکثر رمان های ایرانی اول یا اخرش میخوان شخصیت دخترا رو ضعیف و مردا رو زور گو و هر چی اونا گفتن باید چشم بگی نشون بدن و اخرش هم دختره قبول میکنه زور گویی اون مرتیکه رو
کاملا موافقم ، نویسنده های دختر شخصیت همجنس هاشون رو خرد می کنن و تو تمام رمان ها همیشه شخصیت اصلی زن ترسو بوده و گریه و زاری می کنه و مرده هم دست بزن داشته و اونو تحقیر می کنه و با همه اینا دختره هنوز عاشقشه ، کاری کردن که من اسم عشق میاد حالت تهوع می گیرم و اینقدر که پسرا رو هوسباز و سادیسمی نشون دادن از جنس مخالف بیزار شدم ، یعنی ما دختر قوی و پسر مهربون نداریم 🤔
عمه جونت😐😐رمانه یا معما🤔🤔
خواهر شوهر تو
رمانه داره کسشر میشه دیگ.
مانیا داراب دامون هومن مرواردید حاجی فرهنمند حاجی ملک شاهان هنگامه ازاده علیرضا یکی ا دوس دخترای ارسـ
خدافظ😂
همه ی موارد😂👍
وقتی زارت تموم میشه من تا بخام اولشو بفهمم دیگه مغزی برام نمیمونه حدس بزنم اون کیع😑
حس میکنم هومنه
من دیگ پشت دستمو داغ کردم و هیچ رمان آنلاینی رو نمیخونم…
شانس من دوتا رمان آنلاین شروع کردم عشق ممنوعه استاد و همین دلارای…
هر دوتا شونم ریدن
تا هفت پشتم رو نصیحت میکنم ک رمان آنلاین نخونن
حالا این خوب شبی یک پارت رو میده اون عشق ممنوعه ارباب که الان داره میشه دو ماه یک پارتم جدید نداده
منم دوتا میخونم گلاویژ و دلارای ولی گلاویژ بازم خوبه طولانی میزاره روزی هم ۲ پارت
من فک کنم هومن باشه
شایدم یه دختر باشه یا دوست ارسلان باشه
وای تورو خدا این همه لفتش نده یا ۵تاپارت بزار یا پارتارو زیاد کن نویسنده پیاما رو میخونی یا نه 😐😐😐😐
خیر عزیزم
چرا احساس می کنم یه دختر که اومده به ارسلان سرویس بده و بره دلارام هم تا صبح گریه می کنه هی می که خاک تو سرت
ولی صبح مخشو انگار با اسید شستن چون
نه آدم می شه و نه ارسلان رو ول می کنه .
من میگم ارواح اموات نویسنده پشت درن اومدن بگن کم به ما فحش بدین این نویسنده ی ذلیل مرده پارت نمیدهد به ما چه 😂🤣🤣
🤣
اسمش ممد نیست 🤣
البته اگر دلارای ۵ ، ۶ ماهه حاملس و کسی نفهمیده حتما خیلی چاقه که ارسلان چیزی نفهمیده 😂 چون تنها راهش همینه ،
ما داشتیم داخل اقوام طرف خیلی چاق بوده حاملم شده تازه ۷ ماهه ، هیچکس هیچی نفهمید ، حتی زمانیم که به دنیاش آورده بود میگفتن مطمئنی بچه ی خودته🤣
توی روحت آزاده 😂😂😂
تو باید رمان در ژانر طنز بنویسی لنتی 🤣
🤣😂 حتماً
سپیده
پاسخ به دیجی تلما
۳۶ دقیقه قبل
فکر کنم فاطی اونو نوشت ارهه؟
۰
پاسخ: چیو ؟؟ ن بخدا اصا ندیدم کی چی نوشته فقط خودم نوشتم و رفتم
من اون تیکه اخر رو میگم ک نوشته بنظرتون کیه
به نظرتون کی میتونه باشه؟(*در آوردن ادای نویسنده با لحن بد و خنده دار منظورم از هموناست که ما دخترا وقتی عصبی میشیم از حرف یکی،اونجوری اداشو در میاریم😂😂
امیدوارم خوب گفته باشم و متوجه شده باشین*)
به نظر من داراب.هنگامه.پدر دلی.هومن.مروارید.علیرضا.وبیشتر از همه احساس میکنم آزاده باشه
اصن هر خری
به من چهههههه
خدایا چرا این رمان تموم نمیشه
هوففف
من غلط کنم دیگه یه رمان اینجوری رو شروع کنمممم😬😬😬
عمه ی من پشت دره الکی حرف نزن 😒🤣