رمان عشق صوری پارت 225
تو اون جو سنگین، اجساس میکردم صدای نفس زدنهام داره تو خونه میپیچه و همه اون صدارو میشنون. وقتی وسط سالن ایستادیم فقط مامان بود که حاضر شد از خودش رونمایی بکنه اما آقا رهام نه. انگار خیلی علاقه ای به دیدن ما نداشت. البته. من کاملا بهش حق میدادم. مامان دست به سینه رو به رومون ایستاده بود