رمان دل دیوانه پسندم پارت 10

1
(1)

 

اما استاد با کارهای امروزش دیگه کاملا بهم فهموند که تو درمان مقاومت میکنه واگه بخواد همکاری کنه به راحتی حل کردن یه مسئله ساده حالش خوب میشه !

با تحسین جواب داد:
_ واقعا بهت افتخار میکنم دلارام مطمئن بودم یه نشونه ازش میاری و باید بگم تشخیصت کاملا درسته و کارای سروش عمدیه!

اما مسئله ی مهم اینجاست که باید اون عمدی بودن درمان بشه وگرنه سروش بیمار نیست و کاملا سالمه!
تایید کردم
_بله وفکر هم نمیکنم به همین آسونی موفق بشم وازتون میخوام حمایتتون رو از روم برندارین

خیالمو راحت کرد
_ مطمئن باش هم منو هم دکتر موسوی رو تا اخرین لحظه کنارت داری. استاد یاقوتیان هم که خودت خوب میدونی تو هیچ کاری پشتت رو خالی نمیکنه

با اطمینان بله درست میگیدی گفتم که ادامه داد
_ فقط دلارام حواست به یه نکته ای باشه..
با دقت بهش گوش دادم که انگار منتظر تائید من بود. برای همین گفتم

+ جانم استاد چه نکته ای؟
چند ثانیه مکث کرد و بعد گفت
_ حواست باشه باید بیمارتو کاملا گیج کنی.. اما متاسفانه طبق معمول
من با حرفش گیج شدم

_عذرمیخوام متوجه نشدم منظورتون چیه؟
خندید و گفت:
_ اون به درمانت واکنش نشون داده و تو اینو به روش اوردی پس سعی میکنه دیگه تکرارش نکنه

اوخ! راست میگه! اونجا هم حس کردم باحرف من دوباره برگشت تولاک خودش! ای خاک برسرت کنن دلارام مثلا قراره دکتر بشی!

_بله متا‌سفانه همینطور هم شد!
_اشکال نداره.. تو باید گیجش کنی و بهش حقیقت رو نگی
نذار بفهمه کدوم کارش نشون دهنده ی تاثیر مثبت کدوم تاثیر منفی

یه وقتایی باید دروغ بگی چون اگه متوجه بشه چجوری میتونه به روند خوب شدنش کمک کنه از اون کار دریغ میکنه
یه بار بگو عالی بود یه بار بگو نا امیدت کرده

و این کارو به صورت رندم انجام بده بدون هیچ‌ نظم و ترتیبی
سرمو تندتند تکون دادم و گفتم:
_ آهان… حالا متوجه شدم.. چشم
افرینی گفت که گفتم

+ راستی استاد لیست داروهاش رو‌ براتون تلگرام میفرستم‌ یه چک‌ کنین ببینین لازم به تغییر هست یا نه
مهربون جوابمو داد
_ بسیارخب بفرست تا شب بهت خبر میدم

تشکر کردم و ادامه دادم:
_اگه تایم دارین مازیار هم اینجاست میخواست با شما صحبت کنه
تنها کسی که خبر داشت مازیار پسر عمو و نامزد منه فقط استاد شفیعی بود

برای همین میشد جلوش راحت تر باشیم
_ آره دخترم چرا که نه گوشی رو بهش بده
چشمی گفتم و با یه خداحافظی کوتاه گوشی رو سمت مازیار گرفتم که ازم گرفت و جدی گفت؛

_ تو بیرون وایسا میخوام با استاد خصوصی صحبت کنم
بادلخوری نگاهش کردم زیرلب باشه ای گفتم و از اتاق بیرون رفتم

واقعا این کاراش داشت منو حساس میکرد چی میخواست بگه چی انقدر درگیرش کرده بود
مگه این پرونده چی داشت که انقد نسبت بهش واکنش نشون میداد و قیافه میگرفت

اصلا اگه مشکلی داشت با پروندم چرا چیزی نمیگفت؟ چرا حرف نمیزد و وقتی هم که ازش میپرسیدم چیشده میگفت هیچی!

کلافه چنگی به موهام زدم وبیرون ایستادم.. امابا این حال نزدیک اتاق وایسادم البته نه خیلی نزدیک یه جوری که اگه بیرون میومد منو نمیدید و منم صداشو واضح نمیشنیدم

موهامو پشت گوشم زدم و نزدیک تر شدم
_ استاد من اصلا دلیلی نمیبینم که شما یه همچین موردی رو به دلارام بسپارید….
_ شما خودتون بهتر میدونید چه دردسر بزرگی پشت این ماجراست!

نفس کلافه و بلندی کشید و ادامه داد:
_ ببخشید استاد حداقل قبلش باید با من مشورت میکردین چون خوب میدونین که …
صداش انگار نزدیک تر شد میدونم خوب منو میشناخت

و میدونست چقدر آدم فضولیم حتما میومد چک کنه ببینه من دارم گوش میدم یا نه؟
موندن جایز نبود به سرعت پافرار گذاشتم و سمت سالن رفتم و مامان رو مخاطب قرار دادم

_ مامان من گشنمه چیکار کنم؟
تلویزیون رو خاموش کرد و گفت:
_بیامنو بخور! خب برو سر یخچال هرچی میخوای بردار

از این همه توجهش غرق لذت میشدم پشت چشمی نازک کردمو وارد اشپزخونه شدم
دوتا لیوان شیر برای خودمو مازیار ریختم و سمت اتاقم رفتم

همون لحظه مازیار در اتاق رو باز کرد و نگاهشو به سینی دستم انداخت مشکوک گفت
_ پس رفتی شیر بیاری آره؟
همونطوری که مات زده بهش نگاه میکردم گفتم:
_آره خب چرا؟

از جلوی در کنار رفت و رفتم داخل!
سینی رو روی میز گذاشتم دیگه حرکاتش واقعا داشت کلافه و عصبیم میکرد برای همین سمتش چرخیدم

_مازیارجان میشه با من حرف بزنی؟
سری تکون داد و روی تخت نشست
_ در چه مورد؟
موهامو با گیرم بالای سرم جمع کردم و روی صندلی نشستم

_درباره ی پرونده پایان نامم.. مازیار میخوام درباره اش حرف بزنی باشه؟
اخم جذابی کرد وگفت:
_ چی میخوای بدونی درباره اش؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 1 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.3 (6)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 3.6 (5)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Nahar
Nahar
1 سال قبل

خیلیی عالی بود رمانش جذابه😍

maryam mohammadi
maryam mohammadi
1 سال قبل

پارت جذابی بود ، داستان انگار داره جذاب تر میشه 🌷

Koosr
Koosr
1 سال قبل

این رمان واقعا خیلی قشنگه
هم میتونه خیلی به من کمک
کنه چون منم میخوام روانشناسی
بخونم و با حرف های دلارام میتونم
اطلاعاتی بگیرم
که واقعا این خیلی بدردم میخورع
ممنون از نویسنده این رمان😍🥰😇🥲

دسته‌ها

3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x