31 مرداد 1401 - رمان دونی

روز: 31 مرداد 1401 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان رسپینا پارت 110

  الان تو این شرایط به راحیل شک داشتن ، چرا ؟ چه خبط و خطایی از اون دیده بودن ؟ _مامان بس کن ! تک تک اونا فتوشاپه شما میخواین طرف راحیل نباشین من هستم ، به راحتی میشه اثبات کرد عکسا فتوشاپه ، منی دارم میگم که سر در میارم از برنامش و میرم شکایت میکنم از کسی

ادامه مطلب ...
رمان گریز از تو

رمان گریز از تو پارت 41

  همان دست ناشناس پشت سرش رفت و چشم بند آرام از روی صورتش برداشته شد. تصویرش تار بود و دخترک مجبور شد چند بار پلک بزند و دیدش که بهتر شد ، نگاهش با حیرت به مرد مقابلش ماند. شاهرخ لبخند زد: خوبی؟ یاسمین بغض کرد و با ترس سرش را تکان داد: تو کی هستی؟ لبخند شاهرخ رنگ

ادامه مطلب ...
رمان بوسه بر گیسوی یار

رمان بوسه بر گیسوی یار پارت 71

  سپس به سمت خانه حرکت میکنم. پشت سرم می آید. قرار است دوباره به خانه برگردد؟! نرسیده به در به سمتش برمیگردم. نگاهش را که… یک جوری است، فاکتور میگیرم. سر تا پایش را در یک ثانیه آنالیز میکنم. تیپ بیرون زده است. سوئیچ و گوشی به دست دارد. و ماشینش در کوچه پارک است. داشت میرفت، پس… -هرچی

ادامه مطلب ...

رمان ناسپاس پارت 74

  پس ماجرا این بود. سلدا و امیرسام ازبچگی یه دورانی رو باهم بزرگ شدن و حالا اون دنبال عشق دوران بچگیش بود. دنبال کسی که مهرش ظاهرا تو اینهمه سال از قلبش بیرون نرفت. تمام ماجرا احتمالا همین بود. امیرسام حتما عاشق وکشته مرده ی سلدا بود که بخاطرش بلند شد اومد ایران دنباش گشت و حتی با اینکه

ادامه مطلب ...

رمان نقض قانون (خون آشام)پارت۲۸

  با چشمای خونین به کریستوفری که با ترس و لرز بهم نگاه میکرد خیره شدم ، خون جلوی چشمم رو گرفته بود دوباره تبدیل به گرگ وحشی شدم دستم رو از آغوش کاترین بیرون کشیدم و با هرچه توان داشتم به جون کریستوفر افتادم ‌…. _نه نه نکن توروخدا …. تو … تو نمیتونی منو بکشی …تو قاتل نیستی

ادامه مطلب ...

رمان رسپینا پارت 109

  _زودتر ببین کار کی بوده ، این فکرا منو دیوونه میکنه _پاشو برو داخل تو ، من پیگیر میشم فقط …. شماره ای که این عکسارو فرستاده و چه اَپی بوده رو بپرس گوشی راحیل که دستم بود رو باز کردم ، رمزش رو بلد بودم ، وارد شدم نگاه کردم ، برام مهم نبود حریم شخصیه یا نه

ادامه مطلب ...

رمان وهم پارت 50

  مادرم بهش گفته بوده سازمان دنبالشه. دنبال من و پدرم و بهتره بیاد کمکمون کنه ولی اون حرومزاده هیچ وقت نمیاد و بخاطر اون حیوون ترسو و بزدل مادر من کشته میشه. نفس های گرمِ نیاز رو از فاصله نزدیک احساس کردم اما به سمتش برنگشتم. نمی تونستم با این حال نگاهش کنم. _وقتی سناتور منو نجات داد،نتونسته بود

ادامه مطلب ...
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 183

  ارسلان نیم نگاهی به دلارای انداخت _آره ، جلوی چشمم نباش. دلارای بغضش را قورت داد و دستانش را پشت کمرش برد. نگاه ترحم انگیز علیرضا را اصلا دوست نداشت. سکوت کرد و آهسته خودش را کنار کشید _ درد داری؟ چی برات بیارم؟ ارسلان کلافه صدایش را بالا برد _ نفهم بازیای دلارای خانم استارت خورد دلارای سرش

ادامه مطلب ...

رمان نقض قانون(خون آشام) پارت ۲۷

    _ جفتتون رو سر میبرم عوضیا…. با شنیدن این جمله ی کریستوفر در حالی که چاقوی نقره ای رو در دست گرفته بود صدای جیغ مهمان ها بلند شد همه ترسیده و عقب رفتند …. انگار که مجدداً کابوس هام داشت تکرار میشد … به زور جلوی گابریل رو گرفته بودم که به سمت کریستوفر یورش نبره ،

ادامه مطلب ...
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 24

  ********************************************* “سوگل” چند بار پلک زدم و مبهوت به چشم های با محبت و لبخنده مهربونِ سامیار خیره شدم… چیزی که میدیدم رو باور نمی کردم..اینجا چیکار میکرد… الان باید پیش دوست دخترش روی تختش میبود نه اینجا روی تخت من… با این فکر اخم هام رفت تو هم و با عصبانیت گفتم: -تو اینجا چیکار میکنی؟… برعکس من،

ادامه مطلب ...

رمان وهم پارت 49

  ترسیدم،واقعا ترسیده بودم و دلم می خواست بلند شم اما بلافاصله پشت سرم ایستاد و سنگینی تنشو روی کمرم انداخت و دستام رو پایین کنار کمرم قفل کرد. می دونستم بهم اسیب نمی زنه،برای همین سکوت کردم و سعی کردم تحریکش نکنم. حوله مثل یک پر پایین کشیده می شد تا وقتی که کمرم عریان شد و بالاخره دست

ادامه مطلب ...
رمان دل دیوانه پسندم

رمان دل دیوانه پسندم پارت 22

  باگیجی به رفتنش نگاه کردم وگیج تر کلید به درانداختم و رفتم داخل.. بافکر اینکه مامان مثل همیشه پای تلویزیون باشه باصدای بلند سلام کردم که اعلام حضور کرده باشم و همزمان به طرف اتاقم رفتم.. اما هنوز به اتاقم نرسیده بودم که باصدای بلند وعصبی مامان سرجام خشکم زد.. _عادت کردی مثل دسته تبر بیای وبری؟ کم پیش

ادامه مطلب ...
رمان دختر نسبتاً بد فصل دوم

رمان دختر نسبتاً بد فصل دوم پارت 1

  دست کوچولو و لطیف و تپل مپلش، بالا میرفت و خیلی آروم روی صورتم فرود میومد. این کارو چند بار تکرار کرد اما کمکی به بیدار کردن من نکرد هر چند لای چشمهامو کمی باز کرده بود. اونقدر خسته ام بود که دلم نمیخواست بیدار بشم. یه چرخه ی خسته کننده ای رو گذرونده بودم که رمقی واسم نگذشته

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 160

  – وای نه.. من نمی تونم امشب بمونم خونه ات! با اخمای درهم نگاهش کردم.. نمی دونم چرا زیاد به «امشب» توجه نکردم و بیشتر «من نمی تونم بمونم خونه ات» واسه ام بولد شد که گفتم: – باز تو رفتی تو فاز خجالتی بودن؟ مگه اولین بارمونه؟ – نه بابا منظورم این نبود که. امشب نمی شه.. یعنی

ادامه مطلب ...