_زودتر ببین کار کی بوده ، این فکرا منو دیوونه میکنه
_پاشو برو داخل تو ، من پیگیر میشم فقط …. شماره ای که این عکسارو فرستاده و چه اَپی بوده رو بپرس
گوشی راحیل که دستم بود رو باز کردم ، رمزش رو بلد بودم ، وارد شدم نگاه کردم ، برام مهم نبود حریم شخصیه یا نه ، باید متوجه میشدم کار کیه
_این شماره اس ، اما مجازیه ، توی تلگرامه ، آیدی نداره فورواردش بسته اس ، حتی اسم هم نداره یه نقطه اس و پروفایلی هم نداره .
گوشیش رو درآورد و شماره رو ثبت کرد
_تو برو داخل من پیگیر میشم الان
نمیخواستم برم داخل
_نه ، میمونم تا مشخص شه …. که .. کار کیه.
_موندنت اینجا فایده نداره عزیزم ، به این زودی که ردش زده نمیشه ، من همینجا بمونم بهتره ، تو پیش خانوادت باش .
با حرفش تازه دو هزاریم افتاد که نمیخواد تو این شرایط بیاد داخل و بابام خجالت زده شه از این مسائل ، از اینکه انقدر درک داشت یه امید تو قلبم زنده شد
ولی خب دیدن فضای داخل فقط بدترم میکرد
_برم حال خودم بدتر میشه .
دوتایی نشستیم روی تخت توی حیاط
_اگه همچین چیزی به دست تو میرسید چطور میشدی ؟
مکث کرد ، برگشت و خیره نگاهم کرد
_به جنون میرسیدم
زیرلب زمزمه کردم
_با جنون منو زنده میذاشتی ؟ یا توام قصد کشتنمو میگرفتی و میومدی در خونمون …
نذاشت حرفمو ادامه بدم
_من به جنون میرسم اما به هیچ وجه به تو آسیبی نمیزنم ، همچین دیونگی نمیکنم بیام در خونه کسی که دوسش دارم و آبرو و نجابتشو زیر سوال ببرم ، دیوونه میشم همچین اتفاقی بیوفته اما هیچوقت هیچوقت به تو آسیبی نمیرسونم.
فقط خیره نگاهش میکردم ، اگه اینجا نبودیم قطعا بغلش میکردم
_منتظر باش الان میام ، گوشی رو برداشت رفت دورتر از من و مشغول حرف زدن شد ، قطعا نمیخواست من حرفاشو بشنوم ، اما میدونستم برای همین ماجراست
سر و صدای زیادی از خونمون میاد ، بلند شدم به رادان اشاره کردم که میرم داخل و رادان سر تکون داد
با عجله رفتم داخل
رادمهر وسط خونه مونده بود و با داد و بیداد حرف میزد
_به درک که این عکسا برای تک تکتون ارسال شده ، میگم فتوشاپه فتوشاپ ، همچین چیزی نیست ، من خودم بدتر از شمام ، رگ غیرتم داره پاره میشه اما عقلمو از دست نمیدم ، راحیل گناهی نکرده ، یکی داره باهاش بازی میکنه دست از سرش بردارید
صدای گریه مامانم بلند شد و با حرفی که زد اینبار من شوکه سرجام موندم
_از کجا میدونی فتوشاپه ؟ اگه واقعی باشه چی ؟ چطور تو در و همسایه سرمو بلند کنم.
نه تنها من بلکه همه خشکشون زده بود ، مامانم چطور میتونست راحیلو مقصر بدونه ؟ راحیلی که هممون شک نداشتیم از برگ گل پاک تره ، سکوت بابام بعد حرف بابام بیشتر جیگرمو خون کرد .
یاد گلاویژ افتادم ک از گلم پاک تر بود😂
الهییییی بگردم
رسپینا بیچاره
چرا رسپینا بیچاره آبجیش
اون ک اره واقعا
ولی رسپینا ک فک میکنه تقصیر اونه