رمان گریز از تو پارت 69
متین از آینه نگاهی به پشت سر انداخت و سرعت ماشین را بیشتر کرد. ارسلان بلافاصله متوجه شد و سریع از آینه بغل مسیر نگاه او را چک کرد. _دارن تعقیبمون میکنن اقا… یاسمین با شنیدن صدای آن ها خواست برگردد و عقب را ببیند که صدای فریاد ارسلان پرده ی گوشش را لرزاند. _بشین سر جات یاسمین. یاسمین