1 مهر 1401 - رمان دونی

روز: 1 مهر 1401 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان گریز از تو

رمان گریز از تو پارت 73

  _کشتیش متین؟ متین با خنده لاشه ی سوسک را میان دستمال کاغذی مچاله کرد. _اره دیوونه… بیا. این بدبخت مردنی ترس داشت اخه؟ یاسمین با احتیاط داخل اتاق رفت و با دیدن دستمال کاغذی در دست متین نفس عمیقی کشید. _وای خداروشکر… متین با تاسف سرش را تکان داد: خاک تو سرت. _همین سوسک آشغال دیشب نزدیک بود کار

ادامه مطلب ...
رمان بوسه بر گیسوی یار

رمان بوسه بر گیسوی یار پارت 103

  والله با این حجم از خلاقیت در مخ زنی، اصلا جانم هم برایش می رود… دل که چیزی نیست!! پرتمسخر و بی اراده بلغور میکنم: -آره بابا، تازه برات می… به خودم می آیم و… اتابک متعجب می‌پرسد : -برام چی؟! دهانم را می‌بندم و حرفم را با صدا قورت میدهم و ثانیه ای دیگر می‌گویم : -بعد از

ادامه مطلب ...

رمان ناسپاس پارت 107

  از اون نگاه ها که نشون میداد جدا اصلا از موتور خوشش نمیاد گفت: -من که اون مدل ماشینهارو بیشتر ترجیح میدم! اونا با کلاس ترن! با گفتن همیچن حرفهایی نشون داد کاملا نقطه مخالف ساتو هست. اون عاشق موتورم بود و عاشق اینکه پشتم بشینه و من تو خیابون دورش بزنم. عاشق اینوه لقول خودش دستهاش رو باز

ادامه مطلب ...
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 215

  لبش را گزید و صدایش را بالا برد _ رمز؟ ارسلان ثانیه ای بعد مثل خودش مختصر مفید جواب داد _ شصت و هشت هفتصد و پنجاهو پنج دکمه تایید را زد و منتظر ماند به یک دقیقه نکشید که ارسلان با اخم در اتاق را باز کرد و همانطور که سمت آشپزخانه می‌رفت تنه ی محکمی به او

ادامه مطلب ...
رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت 36

  همه منتظر اشکی بودن که اشکی دستشو تو جیب کتش کردو یه جعبه خوشگل بیرون اورد. درشو باز کرد و گذاشت رو میز. ایشششش ضایع نشد. به جعبه نگاه کردم ببینم چی خریده. ووووییییییی خیلی خوشگل بود یه گردنبد که یه ماه بودو وسطش یه آویز کوچیک خورده بود و انتهاش یه ستاره بود ولی اونقدر خوشگل بود که

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد فصل دوم پارت 6

  دخترم رو عین یه گنج با ارزش توی بغلم پنهون کردم و به خونه برگشتم و معلوم بود از تغییر یهویی من تعجب کرده چون مدام با دستاش صورتم رو قاب ‌ میگرفت و بوسه های ریز ریز روی صورتم مینشوند _ماما میتلسی ؟! دختر کوچولوم زیاد از حد چیزا رو متوجه میشد و بیشتر از سنش متوجه میشد

ادامه مطلب ...
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 56

  از تشنگی زیاد بیدار شدم و غلتی تو جام زدم و چشم هام رو محکم مالیدم و کمی باز کردم… تار میدیدم اما متوجه ی سامیار شدم که با همون لباس های بیرون، لبه ی تخت نشسته بود و سرش رو بین دست هاش گرفته بود…. چشم هام رو جمع کردم تا بهتر ببینم و کمی که حواسم اومد

ادامه مطلب ...
رمان یاکان

رمان یاکان پارت 25

  سرش رو پایین انداخت. اگه دایی یا مامان این‌جا بودن مجبورم می‌کردن خفه‌خون بگیرم، ولی باید حرفم رو می‌زدم؛ چون کل زندگیم، جسم و روح و روانم به گند کشیده شده بود! نگاهش دوباره به بیرون رستوران برگشت. – یه چیزی سفارش بده دخترم. زندگی چه‌جوری می‌گذره؟ ممنون. باید برم سر کار، دیر می‌شه. زندگی پرنده‌های تو قفس چه‌جوری

ادامه مطلب ...
رمان دل دیوانه پسندم

رمان دل دیوانه پسندم پارت 53

  _ بودم. _ ای امون از عشق های یکی دو روزه امروزی. سفره دلم رو براش باز کردم. خیره به رو به رو همینطور که بینیم رو با دستمال میگرفتم گفتم : عمو واسه من یکی دو روزه نبود. چند ساله بود. _ عجب! سخته… ولی می گذره دخترم. سخت یا آسون می گذره. فقط یادش میمونه. تا جوونی

ادامه مطلب ...
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 102

  نگاهش را برای دیدن و پیدا کردن یزدان درون جمعیت گرداند ……………. اما انگار تمام جمعیت در افرادی که میان پیست ایستاده بودند و در هم می لولیدند و می رقصیدند ، خلاصه نمی شد . نگاهی به تعداد پله های باقی مانده تا پایین انداخت ………….. اگر باز ده دوازده پله پایین می رفت ، در محدوده دید

ادامه مطلب ...
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 214

  جرات اعتراض نداشت شاید قبل از اتفاقات دیشب میتوانست مخالفت کند اما حالا نه حوصله درگیری جدید نداشت ارسلان اینبار زنده اش نمیگذاشت و بچه… با حرص بلند شد و مشغول گشتن کشو ها شد _ کی تو دنیا بیای من راحت شم استرس اینکه بلایی سرت بیاد داره از پا درم میاره به دنیا بیای خیالم از تو

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 192

  – نمی خوری؟ مجبورم نکن از طریق سیستم دهان به دهان وارد عمل بشما! تو هم که قبلاً ثابت کردی با دهنی من هیچ مشکلی نداری. مگه نه؟ لبه های لیوان و با دو تا انگشت نگه داشتم و جلوی چشماش تکونش دادم.. که یهو خشمش فوران کرد. لیوان و از تو دستم گرفت و از کنار بدنم کوبوندش

ادامه مطلب ...