رمان گریز از تو پارت 76
چشمهای یاسمین میان بُهت و حیرت مانده بود به جمعیت توی باغ و نگاه هایی که یک دم از رویش کنار نمیرفت. انگار هر کس سعی داشت با کنکاو تن و بدنش به هویت مجهولش پی ببرد… هویتی که شاید اگر برملا میشد دیگر رنگ آسایش را نمیدید. محافظ ها دور تا دور باغ ایستاده و با دقت مراقب