رمان دلارای پارت 218

5
(2)

 

دلارای جوابش را نداد

خیره به اطراف نفس عمیقی کشید و سعی کرد خونسردی اش را حفظ کند

ارسلان ماشین را پارک کرد و سرش را سمت دلارای برگرداند

_ پیاده شو دخترحاجی … بازی شروع شد!

دلارای در را باز کرد

_ بازی خیلی وقته شروع شده ، بریم تمومش کنیم پسرحاجی

ابتدای کوچه ایستاد ، دستش را دور کمر دلی حلقه کرد و زمزمه کرد

_ خوب تو نقش عروس ملک‌شاهانا فرو برو

_ نقش بازی نمیکنم! من عروسشونم…

با قدم‌های محکم به جلو حرکت کردند

کم کم نگاه ها سمتشان برگشت

حجره دار ها با ابروهای بالا رفته به پسر حاج ملک‌شان و دخترک خیره بودند

آلپ ارسلان زمزمه کرد:

_اون که با چشم‌های ریز شده داره سر تا پای ما رو نگاه می‌کنه، رقیب حاجیه

مردی سرش را نزدیک همسایه اش برد

_ این پسره آلپ‌ارسلان ملک‌شاهان نیست؟

مرد آرام جوابش را داد

_ خودشه

مرد دیگری گفت

_ اون یکی هم آشناست

پسر حاج بعقوب جواب داد

_ نشناختید؟ دلارای خواهر دارابه
دختر حاج فرهمند

_ همون که میخواست عروس هومن شه؟ خدا لعنتش کنه دختر خراب

_ حاجی گفته بود فتوشاپه که!
چی شد این دختره دست تو دست ارسلانه

_ استغفرالله

_ آدم به چشماشم نمیتونه اعتماد کنه

_ چه قیافه ای واسه خودش درست کرده ملعون

پسر حاج محمد پوزخند زد

_ خوشگله اتفاقا ، با همین قیافش ارسلانو از راه به در کرد

_ پسره خودش لیستش سیاه تره

مرد دیگری آن سمت بازار گفت

_ یادتونه هرچی از این پسره میشنیدیم حاجی میگفت شایعه ست؟

_ میگفتن اونور کاباره داره
دخترارو مجبور میکنه لخت برقصن

_ خاک برسرش خدا لعنتش کنه

پیرمردی تسبیح انداخت و غرید

_ حاجی کلاهشو بندازه بالا

_ تف به این تربیت

شال دلارای روی شانه هایش افتاد و باد میان موهای بلندش گشت

مردها خیره گیسوان زیبایش شدند

پیرمرد بدون اینکه چشم از او بردارد بی حواس زمزمه کرد

_ پسره بی غیرت

مرد دیگری خیره یقه دخترک بود

_ همون زمان که پسره رو فرستاد اونور آب باید میدونست چی میشه و برمیگرده

بالاخره مردی با ریش های بلند آب دهانش را روی زمین انداخت

_ آبروی چندساله حاجی رو بردن

دلارای زیرلب غرید

_ چشماشون خیره موها و بدنمه ولی زر میزنن

آلپ‌ارسلان با لبخند سر تکان داد

هیچ کدام از دخترک چشم نمی‌گرفتند!

جماعت کثیف…

شاگرد حاج ملک شاهان که پسر صاحب‌کارش را دیده بود با عجله به سمت حجره دوید

ارسلان دست دخترک را فشرد و با خونسردی سری برای مردی تکان داد

_ سلام عرض شد حاج نادری

مرد بهت زده چشم غره رفت و ارسلان سمت پدرش قدم برداشت

_ حاج مرادی ، آقازاده خوبن؟

چشمان همه میخکوبشان بود

بالاخره مقابل حجره حاج ملک‌شاهان ایستادند

آلپ‌ارسلان صدایش را بالا برد

_ با اجازتون یک سلامی هم به پدر گرامی بکنیم!

دلارای لبخند زد و سعی کرد لرزش صدایش آشکار نباشد

_ میگن بعد از ازدواج اولین کار باید دعای خیر پدر و مادرو گرفت
درسته حاجی هدیه عروسی پسرشو عروسش رو فرستاد زندان ولی هنوزم برای ما عزیزه

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (1)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.2 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 2.7 (3)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (4)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4.1 (9)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
اشتراک در
اطلاع از
guest

14 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
سپاشنسایحقتپشدشجسل
سپاشنسایحقتپشدشجسل
1 سال قبل

چرا انقدر کم پارت پیزارید این نویسنده بیشورررر کجاستتت

نگاذ
نگاذ
1 سال قبل

پارت بزارید لطفاً

دریا فرهمند
دریا فرهمند
1 سال قبل

بچه ها الان نت ها درست شده؟ من‌که هنوز نه واتساپ دارم ن اینستا شماها دارین؟

Sevili
Sevili
1 سال قبل

اینجوری به دل میچسبه

roya
roya
1 سال قبل

جوووووون عجب اکیپی شدن حتما اینجا جر و بحث میشه دلی میگه که من حاملم ۵۷۸روزه که از ارسلان پنهون کردم😂

Bijg2006
Bijg2006
1 سال قبل

پارتات کوتاهه

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط Bijg2006
Tamana
1 سال قبل

چه عجب داره خوب پیش میره
اما اون بی صاحابو رو سرت میزاشتی دلی🚶‍♀️😶

𝑫𝒊𝒏𝒂
𝑫𝒊𝒏𝒂
1 سال قبل

حاجی من پشمام ریخت از حرف آخر دلییییی😂لامصب خیلییییییی خوب گفت دمش گرم

یاسمن
یاسمن
1 سال قبل

کاش زیادتر بزاری چون این مدت بی نتی دیگه حوصله سر بر شده تنها دلخوشیمون رمانته پارتاتو خداقل بلندتر کن

دخی بی اعصاب
دخی بی اعصاب
1 سال قبل

اوه اوه چه شود حاج ملک شاهان

رها
رها
1 سال قبل

چ کمممممم
اینجوری ک تا دوسال دیگم تموم نمیشه

sana:)
sana:)
1 سال قبل

احساس میکنم دلی یکم زیاده روی کرد😐😂

Zahra...
Zahra...
پاسخ به  sana:)
1 سال قبل

نه اصلا

sana:)
sana:)
1 سال قبل

داراب چه معروفه مثلا😂
پسره کثافت

دسته‌ها

14
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x