روز: مهر ۵, ۱۴۰۱ (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان گریز از تو

رمان گریز از تو پارت ۷۷

  اسلحه اش را از کمر شلوارش بیرون کشید و دست دیگرش را محکم دور تن یاسمین جمع کرد و باز هم نامش را صدا زد تا او لب باز کند… _یه چیزی بگو بفهمم خوبی دختر! یاسمین مشتش را به سینه ی او فشرد و گردن عقب کشید و نگاه ارسلان توی صورتش به دو دو زدن افتاد. چشمهایش

ادامه مطلب ...
رمان بوسه بر گیسوی یار

رمان بوسه بر گیسوی یار پارت ۱۰۷

  نمیخواهم گریه کنم، اما بغض سمج تر از این حرفهاست که از پسش بربیایم. به سختی ادامه میدهم: -چون از اول قرار بود که من بازنده باشم و بهادر برنده! آبتین متحیر از این همه اعتراض من، دست جلوی دهانش میفشارد. کلافه است؟ یا ناراحت؟! با زهرخندی میگویم: -عجب بابا عجب!! با مکث دستی در هوا تکان میدهد و

ادامه مطلب ...

رمان ناسپاس پارت ۱۱۱

  به در خونه که نزدیک شدم سرعت موتور رو کمتر کردم و آروم آروم نگهش داشتم. تمام حواسم جمع این مورد بود که جوری موتور رو حرکت بدم که به اون بد نگذره آخه همین حالاش هم به زور و خلاف میلش حاضر شده بود سوار بشه! سرش هی می چرخید و دور و اطراف رو با وا رفتگی

ادامه مطلب ...

چت روم نوستالژی ۷۵

‌‌‌ بعضیا اینقدر خوبن که هیچ راهی جز اینکه دوستشون داشته باشی سر راهت نمیذارن؛ بودنشون بهت آرامش میده؛ مثل یه هدیه از طرف خدا؛ اینا اومدن تا دنیا جای بهتری برای زندگی کردن و نفس کشیدن باشه؛ درست مثل تو! ‌‌‌

ادامه مطلب ...
رمان دلارای

رمان دلارای پارت ۲۱۹

  ارسلان نیشخند زد دخترک آرتیستی بود برای خودش! صدای حاج ملک شاهان از شدت خشم میلرزید _ اینجا چه خبره؟ شاگردش که گفته بود باور نکرد اما انگار همه چیز واقعی بود! دلارای لبخند زد در زندان به این مرد التماس کرد و او اعتنا نکرد! زودتر از ارسلان گفت _ سلام پدرجون! ارسلان دوباره لبخند زد و حاجی

ادامه مطلب ...
رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت ۴۰

  خودمو به آشپزخونه رسوندم. دوتا مسکن رو بدون آب خوردم و بعدش رفتم سمت جعبه کمک های اولیه. اول اون تیکه شیشه رو از دستم بیرون اوردم. بتادین رو برداشتم و ریختم روی دستم که سوزشش ده برابر شد. دستمو بستم. از آشپزخونه بیرون اومدم و برگشتم تو اتاقم و درشو قفل کرد، دوباره امتحانش کردم که قفل باشه

ادامه مطلب ...
رمان طلوع

رمان طلوع پارت ۸

  _ چشمه ی اشکت خشک نشد دیگه؟… با این حرف امیرعلی یاد خاله سوگل میفتم…اونم بعضی روزها که دلگیر بودم و گریه میکردم همینو میگفت…..من از اون آدمهایی نبودم که اشکم دم مشکم باشه….ولی دیگه وای به روزی که چشمام شروع میکردن به باریدن…مگه حالا حال بند میومد…پری خانم بد کرد باهام….مگه چیکارش کرده بودم… جز احترام چی ازم

ادامه مطلب ...
رمان گرداب

رمان گرداب پارت ۶۰

  هنوز از شوک انداختن گوشی درنیومده بودم که پیچیدن طناب رو دور دست هام حس کردم… بُهت زده گفتم: -چیکار داری میکنی؟.. جوابی بهم نداد و طناب رو چندین بار دور دستم پیچید و بعد محکم گرده زد و وقتی خیالش راحت شد، ولم کرد… لب هام رو روی هم فشردم و دست هام رو مشت کردم و ناخن

ادامه مطلب ...
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت ۱۰۴

  یزدان در حالی که خون خونش را می خورد ، دست از دور کمر دختر در آغوشش باز کرد و با هول کوچکی که به کمر او داد ، نشان داد تا از آغوشش خارج شود . ـ خودش گفت حالش خیلی برای شرکت تو مهمونی مساعد نیست ………….. منم زیاد اصرارش نکردم . چیزی که اینجا زیاده دختر

ادامه مطلب ...
رمان یاکان

رمان یاکان پارت ۲۸

  ……………. به سیگاری که توی دست‌های پندار بالا و پایین می‌شد نگاه کردم و آهی کشیدم. – چه‌ته بچه‌آهو؟ نسخی! چشم ازش برداشتم، کاش می‌شد کمی خودم رو خالی کنم. – نه… صحرا ابرویی بالا انداخت. – بیا موتور پندار رو بردار برو یه چرخ بزن. نگاهی به اطراف انداختم. چرا حس می‌کردم یه نفر از دور نگاهم می‌کنه؟

ادامه مطلب ...
رمان دل دیوانه پسندم

رمان دل دیوانه پسندم پارت ۵۷

  مامانم تمام مدت کنارم بود. بیچاره از بس گریه کرده بود چشماش باز نمی شد وقتی دیدم کنارم نشسته و بازم داره گریه می کنه بی حال گفتم: مامان من خوبم! الان چرا داری گریه می کنی؟ _ جون به لبم کردی بعد میگی چرا گریه می کنی. چند بار گفتم بیرون نرو هوا سرده مریض میشی. چقدر گفتم

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد فصل دوم پارت ۷

  _ این چند ساله هرررچی پشتم حرف زدید هیچی نگفتم و تحمل کردم ولی این بار دیگه با دفعه های قبل فرق داره بحث دخترم درمیونه اگه یه بار دیگه بشنوم یکیتون پشتم یه کلمه حرف زده چاقو رو برمیدارم زبونشو از حلقومش میکشم بیرون پاره اش میکنم فهمیدید یاااااا نه؟؟؟؟؟؟ همه زنایی که دورم جمع شده بودن خشکشون

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت ۱۹۶

  آدمی که برای آزار و اذیت کردن من ماه ها برنامه و نقشه چیده بود.. آدمی که چند شب پیش به من وعده زندانی شدن همیشگی تو این قفسی که برام ساخته بود و داد.. حالا انقدری خیالش راحت بود که بدون پیگیری کردن من و وضعیتم اون بالا خوابیده بود و حتی لزومی نمی دید بیاد پایین چک

ادامه مطلب ...

رمان تاوان دل پارت ۷۳

  ستاره خانم منو که دید چنگی به گونه‌اش زد و گفت : خدا مرگم بده دختر چرا اینجوری شدی رنگ رو نداری چی شده!؟ لبخند زوری زدم حتی بی دلیل این زن رو هم دوست داشتم.. داشت آمار کسانی که دوست داشتم اضافه میشد. این یعنی بد اگه ادامه میدادم ممکن بود اضافه تر هم بشه.. من کل عمرم

ادامه مطلب ...
رمان آرزوی عروسک

رمان آرزوی عروسک پارت ۱۴۷

  باهم رابطه ج*ن*س. ی و ماچ وبوسه نداشتین؟ که داشتین! هرروز باهم بیرون و تفریح نداشتین؟ که داشتین! عاشقت نیست؟ که هست! باهمم که میخواستین ازدواج کنین و از ایران برین.. دیگه چی موند از یه رابطه ی دونفره؟ _اینارو ازکجا درمیاری؟ _هیچکدومو نمیتونی انکارکنی چون هم عکس های جیک توجیکتون رو بالوکشین های مختلف دیدم هم موقع بوسیدن

ادامه مطلب ...