10 مهر 1401 - رمان دونی

روز: 10 مهر 1401 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان گریز از تو

رمان گریز از تو پارت 82

  یاسمین آرام در را باز کرد اما قبل از اینکه پایش را بیرون ساختمان بگذارد کسی محکم عقب هلش داد و به داخل پرت شد. با ترس و تعجب سر بلند کرد و با دیدن چهره ی عصبی متین، صدایش بالا رفت… _مگه مرض داری روانی؟ _این وقت شب اینجا چیکار می‌کنی یاسمین؟ یاسمین قفسه ی سینه اش را

ادامه مطلب ...
رمان بوسه بر گیسوی یار

رمان بوسه بر گیسوی یار پارت 112

  دستم را بندِ چهارچوب میکنم و کم نمی آوردم. بلند میگویم: -فردا میای؟ بلندتر از من میگوید: -خفه شو!! خنده ی پر حرصی روی لبم می آید. داخل میشوم و در را به آرامی میبندم و مشغول کارهای فردا میشوم. و او آخرِ شب، وقتی نگاهم روی صفحه ی گوشی به اسم اتابک است، پیام میدهد: -میام! لبهایم به

ادامه مطلب ...
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 224

  ارسلان همچنان سکوت کرده بود و او این سکوت را دوست داشت! همین که ذوقش را کور نمیکرد راضی بود سرش را بلند کرد و ارام زیر چانه‌اش را بوسید دست های ارسلان که دورش محکم تر شد لبخند زد بچه هم میانشان آرام بود نفس عمیقی کشید و دعا کرد زمان متوقف شود اصلا دیگر عشق اساطیری از

ادامه مطلب ...

“خدمتکار عمارت درد”پارت 5

  زبونم بند اومده بود بزور نفس میکشیدم…   نمیتونستم از سر جام تکون بخورم   بغض ام گرفته بود همین طور داشتم نگاه کوروش میکردم   با شنیدن اسمم از زبون کوروش بغضم شکست فقط همین جور گریه میکردم با خودم میگفتم من کاری نکردم نمیدونم چیشد که شکست…   یهو دستم کشیده شد به طرفش و محکم داره

ادامه مطلب ...
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 65

  وقتی دید توجهم جلب شده، سر اسلحه اش رو اروم چند بار به طرف پایین حرکت داد… جوری که انگار داشت به زمین اشاره میکرد… سریع دوباره به صورتش نگاه کردم که با اطمینان پلک زد و نامحسوس سرش رو تکون داد… تمام این اشاره ها و حرکاتش به چند ثانیه هم نرسید اما من متوجه منظورش شده بودم…

ادامه مطلب ...
رمان یاکان

رمان یاکان پارت 33

  روی زمین نشستم و به تخت تکیه دادم. متوجه مکث ندا شدم. – یاکان؟ – هوم؟ صداش آروم‌تر شد. – چه حسی داری؟ جواب دادن به این سؤال سخت بود وقتی حتی خودمم درکش نمی‌کردم. – نمی‌دونم، انگار تو خلأ گیر کرده‌م. مغزم کار نمی‌کنه، فکرم کار نمی‌کنه، بدنم کار نمی‌کنه. فقط قلبمه که کار می‌کنه. آهی کشید. –

ادامه مطلب ...
رمان دل دیوانه پسندم

رمان دل دیوانه پسندم پارت 62

  _ دیگه اخراشه. یا میشه یا نمیشه.. من که تا اینجا اومدم می خوام تا آخرش برم. _ خدا قوت بهتون پس. منم کمکتون می کنم لبخندی زدم و با خدافظی از موسوی رفتم از اونجا بیرون. داشتم می رفتم سمت ماشینم که صدای اشنایی رو شنیدم. _ خانم یاقوتیان. اون صدا رو خوب می شناختم. قیافش خیلی سریع

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 201

  باید حساب شده تر پیش می رفتم.. نمی خواستم اعتیاد پیدا کنم به این رابطه هایی که.. از حق نگذریم.. پر لذت بود.. انقدری که همه اهدافم تحت الشعاع قرار بگیره. واسه همین.. بعضی وقتا لازم بود ولش کنم تا از جلوی چشمام دور بشه بلکه منم بتونم به خودم بیام و یه جورایی ریکاوری بشم. مثل همین الآن

ادامه مطلب ...
رمان آرزوی عروسک

رمان آرزوی عروسک پارت 152

  ازتوی جیب کتش پاکت سیگار بیرون کشید و سیگاری رو روشن کرد و با مکث طولانی ادامه دا‌د: _پای زندگیم و آبروم وسط بود.. اون روزا آمنه توی برهه ی سختی از زندگی قرار گرفته بود پدر ومادرش رو باهم از دست داده بود و افسردگی شدید گرفته بود اگه میفهمید شوهر احمقش چه غلطی کرده ضربه ی سنگینی

ادامه مطلب ...