رمان تارگت پارت 201

4
(4)

 

باید حساب شده تر پیش می رفتم.. نمی خواستم اعتیاد پیدا کنم به این رابطه هایی که.. از حق نگذریم.. پر لذت بود.. انقدری که همه اهدافم تحت الشعاع قرار بگیره.
واسه همین.. بعضی وقتا لازم بود ولش کنم تا از جلوی چشمام دور بشه بلکه منم بتونم به خودم بیام و یه جورایی ریکاوری بشم.
مثل همین الآن که با بهانه خودم و تا آشپزخونه کشوندم و پشت به راه پله بدون اینکه کار خاصی بکنم وایستادم.. تا بالاخره صدای تاپ و تاپ پر استرس و عجله قدم هایی که پایین اومد به گوشم خورد و بعد.. صدای باز و بسته شدن در ورودی.
پوزخندی رو لبم نشست و نفس عمیقی کشیدم.. کم کم داشت بازی رو یاد می گرفت و خوب بود که سعی داشت خودش و قوی نشون بده.. هرچند که حاضر بودم قسم بخورم از درون.. هزار هزار تیکه شده.
×××××
اگه بگم اصلاً نفهمیدم ساعت هایی که تو هتل مشغول کارم بودم چه جوری گذشت و چه جوری سفارش مشتری ها رو گرفتم و جواب سوالاشون و دادم دروغ نگفتم.
بعد از کاری که امروز صبح باهام کرد.. انگار تو یه خلاء گیر افتاده بودم و هیچی از اوضاع و شرایط دور و برم نمی فهمیدم.
کاملاً ربات گونه داشتم همه کارام و انجام می دادم.. سر ساعت خودم و رسوندم اینجا.. لباسام و عوض کردم.. مشغول شدم و حتی فرزتر از همیشه بین میزها جا به جا می شدم و سفارش می گرفتم.. بی اهمیت به دردی که گاهی زیر دلم می پیچید و سعی داشت بهم بفهمونه امروز و دیشب چه زجری رو تحمل کردم همه کارام و بی نقص انجام دادم.. انقدری که حتی سمیع هم بالاخره امروز بهم متلک ننداخت و ترجیح داد تو سکوت از کنارم رد بشه و خب.. سکوت سمیع یعنی.. داشتم کارم و درست انجام می دادم.
ولی خودم که خوب می دونستم همه اینا کاذبه و من.. فقط به یه تلنگر احتیاج دارم برای منفجر شدن.. شاید انقدر قرار بود وضعیتم بعد از اون انفجار وخیم بشه که سلول های بدنم هم دلشون برام سوخته بود و داشتن با دقیق و منظم کار کردن.. این پروسه رو عقب مینداختن!
کارم که تموم شد بعد از خدافظی با همکارا رفتم سمت لابی.. دیگه امشب باید می رفتم خونه. با اینکه آفرین خیلی بهم اصرار کرد برم پیشش ولی.. دوست نداشتم یه بار دیگه مجبور بشم به دایی پیام بدم و بگم شب نمیام.

وقتایی که اون عوضی من و به زور تو خونه اش نگه می داشت فکر می کردن پیش آفرینم.. پس دیگه کلاً باید دور شب موندن خونه آفرین و خط می کشیدم.. چون میران جورش می کشید.
اما خب.. این فکر و خیالا انقدری دووم نداشت.. انگار یادم رفته بود چند روزی هست که تبدیل شدم به یه حیوون رام و دست آموز و افسارمم افتاده دست این آدم بی شرمی که بازم جلوی در هتل تو ماشینش منتظر من نشسته و با وقاحت به محض دیدنم چشمک می زنه و نیشش تا بناگوش باز می شه.
دیگه چی می خواد از جونم؟ رابطه امروزمون و که به جای شب صبح روم پیاده کرد.. اونم به وحشیانه ترین شکل ممکن.. بسش نبود؟ چرا سیرمونی نداشت؟ چرا انقدر داشت مانور می داد رو این مسئله؟
دوست نداشتم کاری کنم تا نقطه ضعف دستش بدم و اونم پیش خودش فکر کنه می تونه از این طریق من و تحت فشار بذاره ولی.. مگه دست من بود؟
این مسئله خواه ناخواه برام تبدیل به نقطه ضعف شده بود و من.. دیگه واقعاً نمی دونستم باید چه برخوردی باهاش داشته باشم.
آب دهنم و قورت دادم و همونجا جلوی در هتل خیره بهش موندم و دنبال یه راه دیگه ای برای فرار که صدای قدم هایی که نزدیکم می شد به گوشم خورد و بعد از اون یکی صدام زد:
– درین خانوم؟
متعجب از اینکه کی اینجا من و به اسم کوچیک صدا می زنه برگشتم و با دیدن آرمین.. پسر دایی صدرا.. ماتم برد.. اینجا چیکار می کرد؟
– سلام..
سریع به خودم اومدم و خدا رو شکر کردم که چند دقیقه پیش رژ لبم و تمدید کردم.. وگرنه از این فاصله حتماً چشمش به زخم و کبودی روی لبم می افتاد و بعد صاف می ذاشتش کف دست دایی و زن دایی..
– سلام.. خوبید؟
– ممنون.. شما خوبی؟!
نیم نگاهی به میران که حالا با یه ابروی بالا رفته.. بدون هیچ واکنش خاصی داشت بهمون نگاه می کرد انداختم و ضربان قلبم اوج گرفت.
اگه ردش نمی کردم.. صد در صد پیاده می شد و یه آبروریزی بزرگی راه مینداخت.. اگه تا الآنم کاری نکرده بود واسه این بود که داشت صبر می کرد تا خودم وارد عمل بشم و اگه از من حرکتی نمی دید.. بدون شک اقدام می کرد و اون موقع دیگه کار خیلی سخت می شد.
– اینجا چیکار می کنید؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.3 (6)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 3.3 (4)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (5)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
mehr58
mehr58
1 سال قبل

واویلا

Ella
Ella
1 سال قبل

تا الان خیلی گشتم ولی واقعا میگم هیچ رمانی بهتر از این پیدا نکردم کلا یه چیز دیگه اس این

دسته‌ها

2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x