“خدمتکار عمارت درد”پارت 5

3
(2)

 

زبونم بند اومده بود بزور نفس میکشیدم…

 

نمیتونستم از سر جام تکون بخورم

 

بغض ام گرفته بود همین طور داشتم نگاه کوروش میکردم

 

با شنیدن اسمم از زبون کوروش

بغضم شکست

فقط همین جور گریه میکردم با خودم میگفتم من کاری نکردم

نمیدونم

چیشد که شکست…

 

یهو دستم کشیده شد به طرفش و محکم داره فشارش میده..‌.

سرمو بلند کردم دیدم کوروش داره نگام میکنه

ساکت شدم سرمو انداختم پایین

اگه ناله می‌کرد بدتر اذیتم میکرد

 

کوروش با دستش چونمو آورد بالا

 

+ آقا نفهمیدم چجوری شکست

خودم الان جمع میکنم

ببخشید آقا…

من خودم یکی براتون مثل خودش پیدا میکنم

تورو خدا ایندفعه از من بگذرین..‌.

 

تو چشماش زل زدم و

من  باز محو چشمای عسلیش شدم…

 

کوروش: دستم بهت برسه مارال میدمت ممد قلی ببرتت زنش بشی…

شوخی کردم هنوز که ندادمت الانم نمیدم You’re my other half.

 

این خارجکی چی گفت؟!

 

نتونستم جلوی گریه مو بگیرم…

گریه بند نمیومد

 

کوروش یادشه

یادش نرفته بود

چقدر خوشحال بودم که هنوز خاطره هامونو یادش نرفته.‌‌..

 

یدفعه محکم بغلم کردم…

 

دیگه شدت گریه ام بیشتر شد چجوری که صدای کوروش در اومد

 

+  اَه مارال گفتم نمیدمت به کسی ولی گند زدی به لباسم دختر

الان که میبینم ممد قلی مناسبته

 

از بغلش جدا شدم کاش یه بار دیگه بتونم باز بغلش کنم…

 

همین جور که داشتم با دستام گریه هامو پاک میکردم دماغمو میکشیدم بالا میخندیدم..‌.

 

+  چیکار کنم خوب کوروش؟!توام خواهر ممد قلی خوبه واست

 

تا اسمشو گفتم سرشو آورد بالا نگام کردم

 

خاک تو سرم کاش جلوی زبونه وا موندمو بگیرم…

 

کوروش: پاشو ببینم کل سهمیه آب ایران دست توئه…

همین جور گریه کنی یه سدو پر میکنی چقدر گریه کردی…

لازم نکرده برا من زن انتخاب کنی…

 

+ چشم آقا

 

انتظار یه فست کتک مفصل داشتم…

انگار دلش به رحم اومده

منو نزد

منی که با کوچیک ترین خطا بدترین شکنجه هار می‌کرد اینبار کوروش کاری نکرد

 

خدایا یعنی دلش برام سوخته

کاش کتکم میزد بهتر بود ولی از این حس ترحم متنفر بودم

 

 

رفتم شیشه ها رو جمع کنم که

نزاشت

 

کوروش: دست نزن نمیخواد جمع کنی برو سارا رو صدا کن اون جمعش میکنه…

برو تو اتاقت استراحت کن

 

+ولی آقا من…

 

کوروش داشت تو کمد لباساش دنبال لباس میگشت یهو درو محکم بست

 

کوروش:  گفتم نمیخواد بیا برو بیا این قاب عکسم ببر

فقط برو مارال

 

قاب عکسو از رو میز برداشتم سریع از اتاق اومدم بیرون…

تو راه سارا دیدم بهش گفتم بره کوروش صداش میکنه…

 

میخواستم برم پیش آنا باهاش درد دل کنم ولی دلم نیومد مزاحمش بشم…

صلاح دونستم برم اتاق خودم..‌.

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.3 (6)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

11 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
mehr58
mehr58
1 سال قبل

عه چی شد؟ 😉 

ریحان
ریحان
1 سال قبل

You’re my other half.
تو نیمه دیگر منی♡♡

Aysan Valy
Aysan Valy
پاسخ به  ریحان
1 سال قبل

😭 😭 😭 😭 😭 🥳

ایرانی
ایرانی
1 سال قبل

میگم نویسنده های این سایت رمان براساس چی مینویسند؟؟؟؟براساس آرزوهاتون؟؟؟؟خود دانید ولی رمان باید آموزنده باشه.نمیخوام توهین کنم ولی نویسنده جان فکر میکنم آرزوهای دختر ۱۵ساله که وضعیت مالی پایین یا متوسط داره را به تحریر آوردی.من رمان زیاد خوندم و شاید بتونم بگم سه تاش بود که آدم می‌تونه چهار تا تجربه برای زندگی بگیره.
با این نوشتن هافقط ذهن بچه های مردم متوهم میشه که یه پسر مولتی میلیاردر همه چی تمام میاد آدم میگیره و آدم به همه آرزوها می‌رسونه.،در صورتیکه واقعیت زندگی این نیست.
ببخشید اگر نظرم ناراحتت می‌کنه نویسنده جان.

Mobina
Mobina
1 سال قبل

رمان خوبیه ولی ای کاش بیشتر باشه

زهرا
زهرا
1 سال قبل

لینک تلگرامشو ندارید؟

فرشته
فرشته
پاسخ به  زهرا
1 سال قبل

من خودم مینویسم عزیزم
هنوز تو تلگرام نزاشتمش

مریم
مریم
1 سال قبل

سلام.قشنگه.ولی لطفا طولانی تر بنویسید.داستان بعداز ۵ پارت هنوز گنگ و نامفهومه‌.کمی بیشتر پارت بزاریدلطفا 😏 

دسته‌ها

11
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x