رمان ناسپاس پارت 130
دستمو بالا آوردم و به آرومی و ملایمت روی پوست صاف و سفیدش کشیدم و گفتم: -من از این به بعد کنارتم سلدا… تو خوشی و ناخوشی رو من حساب کن. هر زمان که به من احتیاح داشته باشی هستم و خواهم بود! بهم چسبید.سرش رو به عقب خم کرد که بتونه صاف