21 آبان 1401 - رمان دونی

روز: 21 آبان 1401 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان ناسپاس پارت 130

      دستمو بالا آوردم و به آرومی و ملایمت روی پوست صاف و سفیدش کشیدم و گفتم:     -من از این به بعد کنارتم سلدا… تو خوشی و ناخوشی رو من حساب کن. هر زمان که به من احتیاح داشته باشی هستم و خواهم بود!     بهم چسبید.سرش رو به عقب خم کرد که بتونه صاف

ادامه مطلب ...

چون عاشقت شدم پارت ۷

پارت ۷ برات یه خواستگار پیدا شده، پدرت همه چیزو از گذشته ات براش تعریف کرده، مرد بدون مخالفتی پذیرفته و گفته مشکلی نداره‌. _ تمومش کن مامان! – خودت خواستی بدونی الآنم مگه بده؟ یه خواستگار که توی موقعیت تو سخت پیدا میشه پا پیش گذاشته اون هم چی؟ یه مرد کامل پولدار و فهمیده که تمام شرایط تو

ادامه مطلب ...
رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت 66

    میدونستم که کسی به غیر از اشکی نمیتونست باشه پس همونجوری موندم که کنار تختم فرو رفت و بعد دستی که دور دستم حلقه شد و باعث شد درد تو همه ی وجودم بپیچه. میخواست دستمو بکشم که با بوسه ای که روی دستم خورد بی حرکت موندم. وقلبم که ریتمش سریع تر شد و با تموم قدرتش

ادامه مطلب ...
رمان خان زاده جلد سوم

رمان خان زاده جلد سوم پارت آخر

  بابا دستمو گرفت و ازم خواست بشینم. خان گفت خب اهورا این تو و اینم کیمیا مادر کیان. بابا نگاه عصبیشو دوخت به خان پس این نقشه ها زیر سر شماهم بوده. پک عمیقی به پیپش زد و گفت _من نقشه ای نکشیدم فقط به پسرت و مادرش کمک کردم همین… هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود که دو

ادامه مطلب ...
رمان طلوع

رمان طلوع پارت ۲۱

  بلند میشم و سمت در میرم….اینجا موندنم فقط وقت تلف کردنه…… _ فک نکن اگه دارم میرم یعنی اینکه ولت کردم…تا زمانی که اسم و آدرس پدرم رو بهم نگی ول کنت نیستم…   دستشو به معنی برو بابا تکون میده و من بی توجه بهش از اتاق میزنم بیرون….   فاصله ی بین اتاق و در حیاط رو

ادامه مطلب ...
رمان دل دیوانه پسندم

رمان دل دیوانه پسندم پارت 79

    *** رفتم تو اتاق که بگیرم بخوابم یکم استراحت کنم.   ولی طولی نکشید که در زدن.   بی حوصله گفتم : بله؟   در آروم باز شد و بابام اومد داخل. یکم خودم رو جمع و جور کردم.   چند روز بود ندیده بودمش   بلند شدم و رفتم سمتش و سعی کردم با لحن گرمی بگم

ادامه مطلب ...
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 123

    ـ بهتره زیاد خوشحال نشی ………… قراره بریم مهمونی اون فرهاد تخم حروم .       ابروان گندم از چیز تقریباً محالی که شنید بالاتر از آنچه که بود پرید …………. از حساسیت یزدان آن هم بر روی فرهاد به خوبی با خبر بود ……….. هنوز هم بعد از گذشت چندین هفته از آن مهمانی شبانه کذایی

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 219

    شاید.. با این کار بهم یه نشونه داد و بهم فهموند تنها راه خلاصی از این وضعیتی که هرکسی رو می تونه به فنا و نابودی بکشونه.. همینه! در و باز کردم و از پله ها رفتم پایین.. برعکس دفعه پیش که محو فضای قشنگ و طراحی بی نقص این قسمت از خونه شدم.. هیچ حس خوبی تو

ادامه مطلب ...
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 46

    نیشخندم پر رنگ تر شد _گذشته؟! پدر؟! مادر؟!فرزان؟!… میدونی چه قیافه ای از بابام یادمه؟ یه قیافه جذقاله شده وسط یه عالمه خاکستر که قبلا اون خاکسترا یه خونه بودن و خودش روش بنزین ریخت!… یا قیافه مادرم؟! مادری که یه طرف صورتش وسط گریه ها و زجه هاش سوخته بود یا برادری که من و مقصر و

ادامه مطلب ...
رمان گریز از تو

رمان گریز از تو پارت 118

  ارسلان در را باز کرد و یاسمین زودتر از او بیرون رفت. محافظ ها با دیدنشان سریع صاف ایستادند که ارسلان زوتر گفت: شما برید پایین. همه چشمی گفتند و پشت سر هم پایین رفتند که ارسلان با دیدن موهای افشان یاسمین نفسش را بیرون فوت کرد… _بهت گفتم موهات بیش از حد بیرونه یا تکرارش لازمه؟ یاسمین با

ادامه مطلب ...

چون عاشقت شدم پارت۶

پارت ۶ با باز کردن چشم‌هام، خودم و تو بیمارستان، زیر یک مشت لوله و سیم که بهم وصل بود دیدم. چشم چرخوندم، متوجه شدم تو اتاق آی سی یو بستری هستم. پرستاری که گام پوشیده بود با پوشه اطلاعات بیمار داخل شد. با دیدن چشم‌های بازم به طرفم پا تند کرد و زنگی که کنار تختم بود فشرد و

ادامه مطلب ...