رمان بوسه بر گیسوی یار پارت 153
چند ثانیه ای سکوت میکند و سپس با خنده میگوید: -امیدوارم اینطور نباشه عمو جان! تعارف است دیگر… دست خودش نیست، مهربان است! عجیب غریب مهربان است!! -امیدوار نباشید عمو جان… ممنون! ببخشید بی خبر و بی خداحافظی اومدم، اما تصمیمم رو گرفتم و دیگه ریسک نمیکنم به اون خونه برگردم و با اون آقای