27 بهمن 1401 - رمان دونی

روز: 27 بهمن 1401 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان قایم موشک

رمان قایم موشک پارت 9

    – تو اتاق خوابیده… الان بیدارش می‌کنم صبحونه بخوره.   مشتمو روی تشک می‌کوبم.   – بزنه تو کمرت… ریا کار خانم. صبحونه؟ هه… اگه ننه‌م نیومده بود که سنگم نمی‌ذاشتی جلوم. عفریته!   میاد تو اتاق و در رو پشت سرش می‌بنده. سرمو بلند می‌کنم و بدنمو به آرنجم تکیه می‌دم‌. طلبکار بهش زل می‌زنم.   آروم

ادامه مطلب ...
رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت 111

  اشکی:بلند شو دیگه شب شده _نمیخوام خوابم میاد اشکی:تو که نمیخواستی بخوابی پس چرا الان بلند نمیشی؟ _تقصیر توئه اینقدر خوابیدی که منم خوابم گرفت اشکی:حالا که بیدارم چیزی نگفتم که صدای گوشیه اشکی بلند شد که اشکی:سلام دایی……فردا بر میگردیم…. آره….. مطمئن باش….نمیگم….نه فعلا تو همون حالتی که بودم گفتم:چی گفت؟ اشکی:میخواست ببینه کی برمیگردیم و الان کجاییم

ادامه مطلب ...

دانلود رمان کابوس نامشروع ارباب pdf از مسیحه زاد خو

  خلاصه رمان :     کابوس ارباب همون خیانت زن اربابه ارباب خیلی عاشقانه زنشو دوس داره و میره خواستگاری.. ولی زنش دوسش نداره و به اجبار خانواده ش بله رو میده و به شوهرش خیانت میکنه … ارباب اینو نمیفهمه تا بعد از شش سال زندگی مشترک، پسربچه‌شون دچار یه بیماری سخت میشه و تو ازمایش خون بیمارستان

ادامه مطلب ...
رمان صیغه استاد

رمان صیغه استاد پارت 89

      لبخند زدم و با مهري كه طي همين چند ساعت به دلم افتاده بود، جواب دادم: عاصي چيه؟! اين بچه ها همه شون نعمت خدائن. ياسمنم كه از فرشته بودن فقط دوتا بال كم داره!   با ديدن وسايلم جدي شد و پرسيد: جايي مي خواي بري؟! شال و كلاه كردي!   – اگه اجازه بديد من

ادامه مطلب ...

“خدمتکار عمارت درد” پارت 70

    ماهان: فرهاد ،مارال جایی با تو نمیاد   فرهاد چند قدم  اومد جلو   فرهاد: مارال خودش اگه میخواد آسیبی به کسی نرسه   + ماهان تورو خدا بزارم نمیخوام‌از دستتون بدم   دستمو از دست ماهان جدا کردم داشتم میرفتم سمت فرهاد که کوروش اومد جلو روم   کوروش: دفعه قبلی از دست دادمت ایندفعه نمیزارم جایی

ادامه مطلب ...
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 123

      چشم غره ای به دوتامون رفت و با نگرانی گفت: -من از دست شما دوتا چیکار کنم..   عسل خندید و با تعجبِ تصنعی گفت: -اِ مادرجون..چه زود نظرت عوض شد..تا چند ساعت پیش که بهترین دخترای دنیا بودیم…   زدم زیر خنده و مادرجون هم خنده ش گرفت و گفت: -اون موقع هنوز این روی تخس

ادامه مطلب ...
رمان گریز از تو

رمان گریز از تو پارت 148

    ارسلان دست لطیفش را گرفت و با دقت نگاه کرد. حواسش جای دیگری بود!   _خودت از روز اول بهم گفتی دیو. یادت رفته؟   _من اون موقع فقط ظاهرتو دیدم الان که… اصلا بس کن ارسلان! دو سه روز دیگه واقعا باید تلاش کنی بلند شی…   _خیلی خب!   پیشانی اش پر از خطوط درد بود

ادامه مطلب ...
رمان بوسه بر گیسوی یار

رمان بوسه بر گیسوی یار پارت 164

        دیگر دارد گریه ام را درمی آورد.   -وای برو گمشو دیگه… چرا بیخیال نمیشی؟   به جای جواب، عکسی میفرستد و پشت بندش پیامش میرسد:   -حوری من چطوری بیخیالت بشم، وقتی این هوا دلتنگم؟! ببین؟ دلت میاد ردم کنی؟ ببین چی دارم ازت یادگاری؟!   نمیدانم چرا قلبم لرزش بدی میگیرد.عکس.. یادگاری… یعنی…چه عکسی

ادامه مطلب ...
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 141

    ×××   آوا   دست زیر چونم گذاشته بودم و کلافه از بیکار بودنم نگاهی به فرزان انداختم که سرش تو گوشیش بود وَ رو کاناپه خیلی رسمی انگار که تو مهمونی باشه نشسته بود… بی هوا از جام بلند شدم و سمتش قدم برداشتم و از پشت گوشیش و از دستش کشیدم که صدای معترض و کلافش

ادامه مطلب ...