رمان قایم موشک پارت 9
– تو اتاق خوابیده… الان بیدارش میکنم صبحونه بخوره. مشتمو روی تشک میکوبم. – بزنه تو کمرت… ریا کار خانم. صبحونه؟ هه… اگه ننهم نیومده بود که سنگم نمیذاشتی جلوم. عفریته! میاد تو اتاق و در رو پشت سرش میبنده. سرمو بلند میکنم و بدنمو به آرنجم تکیه میدم. طلبکار بهش زل میزنم. آروم