13 اسفند 1401 - رمان دونی

روز: 13 اسفند 1401 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان آشپز باشی

رمان آشپز باشی پارت 41

    – امیرجان می‌ری پایین من برم خونه؟   ابرو بالا انداختم و لاله با استیصال نگاهم کرد.   – اگه بگم فوری می‌ری پایین من برم؟   – می‌رم.   نگاهش را از من دزدید، شل کردم که چانه‌اش را از میان انگشت‌هایم بیرون بکشد.   خجالتش را درک می‌کردم.   معذب بودنش شیرین بود، شاید لاله اولین

ادامه مطلب ...

دانلود رمان آوانگارد pdf از سرو روحی

  خلاصه رمان :           آوانگارد روایت دختری است که پس از طرد شدن از جانب خانواده، به منزل پدربزرگش نقل مکان میکند ، و در رویارویی با مشکالت، خودش را تنها و بی یاور می بیند، اما با گذشت زمان، استقاللش را می یابد و تالش میکند تا همه چیز را به روال عادی برگرداند

ادامه مطلب ...
رمان حورا

رمان حورا پارت 19

    از زور استرس، قابلیت فراموش کردن نامم را هم داشتم چه برسد به حرفهای جلسه ی پیش دکتر.   مستاصل سری تکان دادم و بریده بریده پچ زدم:   _ نمی… دونم…   پرونده را بست و کناری گذاشت اما تکه ای از وجود من میان برگه های آن پوشه جا ماند. کمی به جلو خم شد و

ادامه مطلب ...

دانلود رمان کنار نرگس ها جا ماندی pdf از مائده فلاح

  خلاصه رمان : یلدا پزشک ۲۶ ساله ایست که بخاطر مشکل ناگهانی که برای خانواده‌اش پیش آمده، ناخواسته مجبور به تغییر روش زندگی خودش می‌‌شود. در این بین به دور از چشم خانواده سعی دارد به نحوی مشکلات را حل کند، رویارویی او با مردی که در گذشته درگیری عاطفی با او داشته و حالا زن دیگری در زندگی

ادامه مطلب ...
رمان ملورین

رمان ملورین پارت 24

    به صورتش اشاره زد و گفت:   – بخاطر هیچی اینطوری اشکت دم مشکته؟   با پر چادرش اشک روان شده روی گونه‌اش را پاک کرد و سری به نشانه‌ی تایید تکان داد:   – بله!   لبخندی ریز کنج لبش شکل گرفت و به ارامی و طوری که ملورین متوجه نشود گفت:   – قربون نازِ صدات!

ادامه مطلب ...
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 171

        به سمتش راه افتاد . با قدم هایی محکم و استوار . با هر قدمی که با آن کفش های پاشنه بلند بر می داشت ، لرزی به سینه های بیرون انداخته اش می داد و نگاه ها را بیشتر از قبل معطوف آن قسمت می کرد .       با نزدیک شدن به فرهاد

ادامه مطلب ...
رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت 117

  اشکی رفت کنار پسر بچه تا بیدارش کنه. _من تا کی باید اینجا باشم؟ اشکی:تا شب نگهت میدارن که ببینند مشکلی داری یا نه اگه مشکلی نبود مرخصی _تا شب خیلی مونده من حوص…. اشکی:میمونیم تا زمانی که صلاح ببینند و مرخصت کنند اینقدر جدی گفت که جای هیچ حرفی رو باقی نزاشت. پسر بچه اخمالو چشماش رو باز

ادامه مطلب ...

“پنج پر” پارت 16

    اومدم حرف بزنم که آرمین سریع شروع به بوسیدنم کرد   هر چقدر هلش میدادم ازم جدا نمیشد حس میکردم الانه که لبام کنده بشه وای خدا این با چه اجازه ای داره منو میبوسه ولی این حس خاصو دوست داشتم میخواستم همراهیش کنم ولی یه چیزی مانع ام میشد مجبور شدم با تمام زورم هلش بدم ازم

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 269

        – اشتباهه؟ اگه ذره ای براش اهمیت داشتم.. می موند و زندگی می کرد. مثل قبل.. مگه اون موقعی که من و از پرورشگاه آوردن.. حدسش و می زد که یه روزی خودش بچه دار بشه؟ این واقعیت و قبول کرده بود که تصمیم گرفت واسه یه بچه دیگه مادری کنه.. پس چرا بعد از اون

ادامه مطلب ...
رمان آشپز باشی

رمان آشپز باشی پارت 40

    کوتاه بودن قدم و سبک بودنم کارش را راحت‌تر کرده بود.   گرمای تنش را دوست داشتم و ورزیدگی‌اش را! در آن وضعیت وارونگی‌ام در دلم داشتم قربان‌صدقه‌ی قد و بالایش می‌رفتم که روی تشکی نامرتبی که کنار بخاری پهن کرده بود پرتم کرد.   – بشین تا برگردم ببین لاله حوصله دنبالت دویدن ندارم تکون خوردی هرچی

ادامه مطلب ...
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 154

  ×××   آوا   دستم‌ دور گردنش حلقه کردم‌ _ولی باید بهم میگفتی داریم‌ میایم این جا الان حالم دار بد میشه   _ولی اینم یکی از اون مهمونیاست که اخراش می‌ریم و حوصله سر بره که   _نه این جا…   مکث کردم و پوفی کشیدم _الان اگه جاوید و ببینم چی؟! نمی‌خواستم باهاش رو در رو شم

ادامه مطلب ...