رمان گلادیاتور پارت 171

5
(2)

 

 

 

 

به سمتش راه افتاد . با قدم هایی محکم و استوار . با هر قدمی که با آن کفش های پاشنه بلند بر می داشت ، لرزی به سینه های بیرون انداخته اش می داد و نگاه ها را بیشتر از قبل معطوف آن قسمت می کرد .

 

 

 

با نزدیک شدن به فرهاد ، آرام رو به رویش قرار گرفت و با سرفه ای آهسته و مصلحتی نگاه او را سمت خودش کشید .

 

 

 

ـ سلام فرهاد خان .

 

 

 

فرهاد نگاهش را سمت او حرکت داد . از روی پاهای و ران های توپرش گذراند و بالاتر رفت و روی صورتش نشاند ………….. او هم فهمید که نسرین باید همین دختر مقابلش باشد .

 

 

 

ـ پس نسرین تویی ؟

 

 

 

نسرین نوک پنجه هایش را سمت موهایش برد و همه را با حرکتی آرام و طمئنینه به پشت شانه های برهنه اش راند و فضا را برای چشم چرانی های فرهاد بازتر کرد .

 

 

 

زندگی پر فرازو نشیبش پر بود از تجربه های ریز و درشت . اینکه چگونه با یک حرکت ساده و یا یک نگاه عادی  ، مرد مقابلش را مجذوب و مقلوب کند .

 

 

 

ـ بله خودم هستم .

 

 

 

فرهاد آرام سری تکان داد و ضربه ای به شانه دختر سمت چپی اش ، و آنی که روی پاهایش نشسته بود زد و آنها را مجبور به بلند شدن کرد .

 

 

 

با سر به فضایی که برای نسرین باز کرده بود کرد و نسرین با لبخندی نیمه باز نگاهش را از دو دختری که از کنارش رد شدند گرفت و کنار فرهاد نشست و پاهای برق انداخته و برنز کرده اش را روی هم انداخت و توانست نگاه فرهاد را به سمت پاهایش بکشاند .

 

 

 

ـ تعریفت و زیاد می کردن ……….. می گفتن که خوب بلدی که نگاه هر مردی رو سمت خودت بکشونی ………… می گفتن معتمدی . اولش فکر میکردم که اغراق می کنن ، اما الان می بینم که نه ………..

 

 

 

و در حالی که نگاهش را به سمت سینه های برجسته او می کشاند ، ادامه داد :

 

 

 

ـ مثل اینکه خیلی هم بیراه نگفتن .

 

 

 

 

نسرین لبخند یک طرفه ای زد و تک ابرویی برای او بالا داد و در جواب فرهاد هیچ نگفت .

 

 

 

 

 

فرهاد دستش را پشت لبه کاناپه گذاشت و مقدار بیشتری به سمت نسرین چرخید ………….. اینطوری اشراف بهتری روی نسرین داشت .

 

 

 

ـ بهت گفتن من ازت چی می خوام ؟

 

 

 

نسرین آرام سر تکان داد و با صدایی که آرام تر و گوشنواز تر از قبل شنیده می شد گفت :

 

 

 

ـ یک چیزهایی گفتن ……….. اما شنیدن حرف های شما هم خالی از لطف نیست …………. مطمئناً صحبت های شما بیشتر می تونه برای بهتر انجام دادن کارم ، به من کمک کنه ، تا صحبت های یه واسط .

 

 

 

ـ درسته .

 

 

 

و نگاهش را چرخی روی تن و بدن نسرین داد و ادامه داد :

 

 

 

ـ از سرویس دادن هاتم خیلی تعریف می کردن .

 

 

 

نسرین در چشمان فرهاد خیره شد ……… او هم کم درباره قدرت و ثروتی که این مرد داشت ، نشنیده بود :

 

 

 

ـ تا سرویس گیرنده کی باشه .

 

 

 

فرهاد خنده بلندی به این حاضر جوابی نسرین کرد :

 

 

 

ـ حیف وسط مهمونی هستیم و درست نیست که این همه آدم و اینجا معطل خودم بکنم ………….. وگرنه نشون می دادم سرویس گیرندت می تونه چه آدم درنده ای باشه .

 

 

 

نسرین لبخند دلبرانه ای زد و شانه هایش را اندکی بالا فرستاد …………. این نشانه خوبی بود که توانسته در همان دیدار اول نظر فرهاد را نسبت به خودش جلب کند .

 

 

 

ـ ما تا فردا صبح کلی زمان برای باهم بودن داریم فرهاد خان ………….. مطمئن باشید افراد درنده بیشتر باب میل من هستن تا افراد بی بخار .

 

 

 

فرهاد ابروانش را بالا فرستاد ………….. نسرین غیر مستقیم به او چراغ سبز نشان داده بود .

 

 

 

ـ بهتره بریم یه جای خلوت تر صحبت کنیم .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 0 (0)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.2 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 2.7 (3)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (4)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4.1 (9)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

0 دیدگاه ها
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

دسته‌ها

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x