21 اسفند 1401 - رمان دونی

روز: 21 اسفند 1401 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان آشپز باشی

رمان آشپز باشی پارت 57

    شهناز زیرلب چیزی زمزمه کرد و نگاه چپی به من انداخت.   روسری قرمزم را جلو کشیدم و جلویش خم شدم.   – بفرمایید مسقطی…   – نمی‌خورم!   لب گزیدم و ظرف را جلوی هادی گذاشتم، دعا دعا می‌کردم امیرحسین چیزی نگوید که شهناز یک عمر سرکوفت در گوش پسرش خواندن را به من بزند!   –

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 11

  رهام که چیزی نمی‌گوید، جنون‌وار می‌ایستد و با پا ضربه‌ای به میز شیشه‌ای مقابلش می‌کوبد.   – اون دختر اون شب با من بود… نمی‌تونه نامزد داشته باشه.   از حجم جنون و دیوانگی نفس نفس می‌زند و رگ‌های شقیقه‌اش با تمام قدرت می‌کوبد.   دلش می‌خواهد فریاد بکشد آن شب، آن دختر، کسی که هنوز تجاوز کردنش را

ادامه مطلب ...
رمان قایم موشک

رمان قایم موشک پارت 16

    (امیر)   – من از هواپیما می‌ترسم.   با چشم گرد شده بهش نگاه می‌کنم.   – الان که هواپیما بلند شده داری می‌گی؟   چشماشو بهم فشار می‌ده. رنگش پریده و روی پیشونیش دونه های درشت عرق نشسته. هواپیما تکون خفیفی می‌خوره که جیغ دیارا بلند می‌شه.   پیرهن منو چنگ می‌زنه.   – حالت… حالت… تهوع…

ادامه مطلب ...

دانلود رمان پنجره فولاد pdf از هانی زند

  خلاصه رمان :         _ زن منو با اجازه‌ٔ کدوم دیوثِ بی‌غیرتی بردید دکتر زنان واسه معاینهٔ بکارتش؟   حاج‌بابا تسبیح دانه‌درشتش را در دستش می‌گرداند و دستی به ریش بلندش می‌کشد.   _ تو دیگه حرف از غیرت نزن مردیکه! دختر منم زن توی هیچی‌ندار نیست!   عمران صدایش را بالاتر می‌برد.   رگ‌های ورم‌

ادامه مطلب ...

” گربه سیاه” پارت 1

  این دل به من بعد ازتو دیگر دل نخواهد شد دیوانه‌ ای مانند من عاقل نخواهد شد اخلاق من را بهتر از هر کس تو می دانی این دل به سمت دیگری مایل نخواهد شد با آیه‌های چشم تو این دل مسلمان شد بعد از تو دیگر آیه‌ ای نازل نخواهد شد از مرگ می‌ترسم ولی وقتی نباشی تو

ادامه مطلب ...
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 132

    پشت به من بالشش رو بغل کرد و خوابید..   پوفی کردم و پتو رو از دورم باز کردم و بلند شدم لباس هام رو پوشیدم…   نگاهی بهش کردم..افتاده بود رو دنده ی لج و عین بچه ها باهام قهر کرده بود…   سری به تاسف تکون دادم و دوباره رو به سقف دراز کشیدم…   کمی

ادامه مطلب ...
رمان ماهرخ

رمان ماهرخ پارت 3

        آشفته بود. نمایشگاه را به کاوه سپرد و خیلی زود به بیمارستان رفت. حال مهگل بد شده بود.   نفس کشیدن هایش یک در میان شده بود. لحظات سخت و دردناکی بود… لحظاتی که داشت دوباره تکرار می شد…!     وارد بیمارستان شد و یک راست سمت بخشی که مهگل بستری بود، رفت… از پرستار

ادامه مطلب ...
رمان گریز از تو

رمان گریز از تو پارت 155

      یاسمین داشت با دقت به روند بخیه زدن نگاه میکرد که با صدای متین سمتش برگشت…   _اقا گفت بری پیشش کارت داره.   یاسمین سر بالا انداخت: نمیرم. ولش کن!   چشم های متین گرد شد: یعنی چی نمیرم؟ میگم اقا کارت داره.   _شنیدم حرفت و… ولی نمیرم چون باهاش قهرم.   دست شایان از

ادامه مطلب ...
رمان آشپز باشی

رمان آشپز باشی پارت 56

    – حروم‌زاده جد و… لا‌اله‌الا‌الله! دهن منو وا نکن مسعود برازنده! وا نکن که آبروتو جلو در و همسایه‌ت طوری ببرم که دیگه نتونی سر بالا بگیری!   میان گیر و دار دعوای امیر و بابا چشمم پی تینا بود که با پوزخندی مشهود داشت نگاهم می‌کرد! در ذهنم دنبال سوال بودم…   سوالی که داشت در سرم

ادامه مطلب ...
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 161

      چشمام گرد شد و یادم‌ نمیومد بهش گفته باشم با جاوید همکلام شدم از تعجب خواستم چیزی بگم اما یهو شیرینی پرید تو گلوم و شروع به سرفه کردن کردم… تو جام نیم خیز شدم و با چشمای سرخ شده از سرفه زیاد خیره به فرزان بودم که خوسرد رو مبل روبه روم نشسته بود و انگار

ادامه مطلب ...