رمان حورا پارت 26
نگاه اشکی ام را بالا برده و با ندامت و پشیمانی آرام ببخشید را لب زدم. دوباره شده بود قباد عاشق اما هنوز هم دلخوری را در وجودش حس میکردم… _ من دیروز خیلی خوشحال بودم. دکتر گفت مشکلی ندارم ولی توام باید… میان حرفم پرید و کلافه سرش را محکم به دیوار کوبید. از