رمان حورا پارت 26

5
(2)

 

 

نگاه اشکی ام را بالا برده و با ندامت و پشیمانی آرام ببخشید را لب زدم.

 

دوباره شده بود قباد عاشق اما هنوز هم دلخوری را در وجودش حس میکردم…

 

_ من دیروز خیلی خوشحال بودم. دکتر گفت مشکلی ندارم ولی توام باید…

 

میان حرفم پرید و کلافه سرش را محکم به دیوار کوبید. از ترس هینی گفتم و چشمانم درشت شد.

 

_ تمومش کن دیگه، گور بابای دکتر…

من از تو بچه خواستم که هر روز خدا میری دکتر و بعدش هزار جور حرف مختلف میزنی؟

 

لبهایم را برای گفتن حرفی از هم فاصله دادم اما هیچ آوایی از میانشان خارج نشد. درمانده بودم…

 

نمیدانستم بحثمان را چطور ادامه دهم که به نفع خودم تمام شود.

 

چیزی درونم به سکوت ترغیبم میکرد و میگفت همین که توانسته ای کمی نرمش کنی برای امروز کافیست.

 

با آن شستشوی مغزی ای که قطعا دیشب توسط آن چهار نفر شده بود همین که کمی کوتاه آمد هم موفقیت بزرگی به حساب می آمد.

 

با آرامش سری تکان دادم و از گردنش آویزان شدم.

 

_ یادت نره که جونم به جونت بسته است…

 

کمرم را نوازش کرد و تمام سیاهی ها کنار رفت. خوب بود که هنوز هم میتوانستم رویش اثر بگذارم.

 

_ میری بیرون تا کارمو کنم؟

 

بینی ام را به بینی اش مالیدم و فین فین کنان سر بالا انداختم.

 

_ اول بوسم کن که بدونم دیگه ناراحت نیستی!

 

 

 

چند ثانیه ای بی حرف به چشمانم زل زد. زل زدنی که قلبم را هری پایین ریخت و باعث پر کشیدن تمام احساس خوبم شد.

 

دلشوره به دلم چنگ انداخت و قلبم تا دهانم بالا آمد.

 

من این نگاه های قباد را میشناختم، چیز خوبی پشت این نگاه ها نبود.

 

استرس داشت جانم را بالا می آورد که شروع به صحبت کرد.

 

_ میدونی، شاید حق با تو باشه.

این همه سال تو دنبال دوا درمون بودی… شاید باید من آزمایش شم، شاید واقعا ایراد از منه…

 

تند و تند سرم را به طرفین تکان دادم و حرفش را نقض کردم.

 

با اینکه ته دلم میخواستم همین فرضیه درست باشد و مشکل از قباد باشد تا دق و دلی چند ساله ام را خالی کنم، اما دلم به ناراحت شدنش رضا نمیداد.

 

_ تو هیچ ایرادی نداری عشقم…

 

با گذاشتن لبهایش روی لبهایم، مانع از ادامه ی حرفم شد.

 

نفس بریده دستم میان موهایش مشت شد و او نرم و آرام مشغول بوسیدنم شد.

 

بوسه اش برای من بوی دلتنگی میداد. شروع به همراهی اش کردم تا بفهمد من هم دلتنگش بودم…

حتی بیشتر از خودش…

 

به آرامی لبهایش را عقب کشید و بوسه ی کوتاهی روی گونه ام کاشت.

 

_ معلوم میشه خانمی، منم باید آزمایش بشم تا خیال همه راحت شه.

حالا که بوستم گرفتی، پاشو برو تا به کارم برسم.

 

 

حس خوبی نداشتم.

ته دلم گواه بد میداد و با اینکه رفتار قباد خوب بود، اما لبهایم آویزان شد و بی حرف از حمام خارج شدم.

 

به خواسته ام رسیده بودم. هم قباد قبول کرده بود در روند درمان همراهم شود و هم رفتارش با من خوب شده بود اما…

 

دلشوره ای که به جانم افتاده بود مدام بیشتر و بیشتر میشد و سردرگم از موقعیتی که داخلش گیر افتاده بودم، روی تخت نشستم.

 

عجیب بود قبادی که تا دیروز از دکتر و درمان فراری بود به یکباره تغییر موضع داده و میخواست آزمایش دهد.

 

دستی به صورتم کشیدم و سرم را تکان دادم تا افکار منفی ام را پس بزنم.

 

_ دیوونه شدی حورا، مگه همینو نمیخواستی؟ دردت چیه؟

آروم بگیر، داری به آرزوت میرسی و به جای خوشحالی غمباد گرفتی.

 

شانه ای بالا انداختم و به حرف دلم گوش کردم. شاید حق با او بود و نگرانی ام بی مورد بود.

 

آنقدر این مدت روز خوش نداشتم که خوشی را باور نمیکردم.

 

مدام پس ذهنم این موضوع میچرخید که خوشی هایم دوام ندارد و پیشاپیش برای اتفاقی که نیفتاده بود ماتم میگرفتم.

 

کمی خودم را باد زدم و با چند نفس عمیق سعی کردم آرامش از دست رفته ام را باز یابم.

 

پشت میز آرایش نشستم و چهره ی گرفته ام را از نظر گذراندم.

 

چشمهایم به خاطر گریه ی زیاد باد کرده و پف داشت. به مردگان میماندم…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.6 (5)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4 (8)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
هکر قلبشم
هکر قلبشم
1 سال قبل

پارت نمی‌ذاری؟

هیئت فداییان حورا و جر دهندگان لاله و امثال هم
هیئت فداییان حورا و جر دهندگان لاله و امثال هم
1 سال قبل

خدایا خداوندا !!!… توی این سال جدید به همه زنان و دختران سرزمینم که شبیه حوران یه تدبیری عطا بفرما که زود خرِ ادم های بی لیاقت نشن :))))
و همچنین به امثال قباد شعوری عطا بفرما که انقدر احساسات ملتو دستشون نگیرن
و همینطور امثال لاله رو نسلشونو منقرض کن از بیخ و بن بزن و ریشه اشونو بخشکون
امین یا رب العالمین

هکر قلبشم
هکر قلبشم
1 سال قبل

میگم نکنه لاله به قباد گفته برو آزمایش بده اگه مشکل نداشتی بیا با هم ازدواج کنیم
یا چه می‌دونم مادر قباد بهش گفته برو آزمایش بگیر اگر سالم بودی برات یه زن خوب میگیرم ، حورا رو هم برای خودت نگه دار ، من نوه می‌خوام

خدایا 🥺

Hana
Hana
1 سال قبل

چرا اینقدر کمه😣

دسته‌ها

4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x