رمان حورا پارت 26 - رمان دونی

 

 

نگاه اشکی ام را بالا برده و با ندامت و پشیمانی آرام ببخشید را لب زدم.

 

دوباره شده بود قباد عاشق اما هنوز هم دلخوری را در وجودش حس میکردم…

 

_ من دیروز خیلی خوشحال بودم. دکتر گفت مشکلی ندارم ولی توام باید…

 

میان حرفم پرید و کلافه سرش را محکم به دیوار کوبید. از ترس هینی گفتم و چشمانم درشت شد.

 

_ تمومش کن دیگه، گور بابای دکتر…

من از تو بچه خواستم که هر روز خدا میری دکتر و بعدش هزار جور حرف مختلف میزنی؟

 

لبهایم را برای گفتن حرفی از هم فاصله دادم اما هیچ آوایی از میانشان خارج نشد. درمانده بودم…

 

نمیدانستم بحثمان را چطور ادامه دهم که به نفع خودم تمام شود.

 

چیزی درونم به سکوت ترغیبم میکرد و میگفت همین که توانسته ای کمی نرمش کنی برای امروز کافیست.

 

با آن شستشوی مغزی ای که قطعا دیشب توسط آن چهار نفر شده بود همین که کمی کوتاه آمد هم موفقیت بزرگی به حساب می آمد.

 

با آرامش سری تکان دادم و از گردنش آویزان شدم.

 

_ یادت نره که جونم به جونت بسته است…

 

کمرم را نوازش کرد و تمام سیاهی ها کنار رفت. خوب بود که هنوز هم میتوانستم رویش اثر بگذارم.

 

_ میری بیرون تا کارمو کنم؟

 

بینی ام را به بینی اش مالیدم و فین فین کنان سر بالا انداختم.

 

_ اول بوسم کن که بدونم دیگه ناراحت نیستی!

 

 

 

چند ثانیه ای بی حرف به چشمانم زل زد. زل زدنی که قلبم را هری پایین ریخت و باعث پر کشیدن تمام احساس خوبم شد.

 

دلشوره به دلم چنگ انداخت و قلبم تا دهانم بالا آمد.

 

من این نگاه های قباد را میشناختم، چیز خوبی پشت این نگاه ها نبود.

 

استرس داشت جانم را بالا می آورد که شروع به صحبت کرد.

 

_ میدونی، شاید حق با تو باشه.

این همه سال تو دنبال دوا درمون بودی… شاید باید من آزمایش شم، شاید واقعا ایراد از منه…

 

تند و تند سرم را به طرفین تکان دادم و حرفش را نقض کردم.

 

با اینکه ته دلم میخواستم همین فرضیه درست باشد و مشکل از قباد باشد تا دق و دلی چند ساله ام را خالی کنم، اما دلم به ناراحت شدنش رضا نمیداد.

 

_ تو هیچ ایرادی نداری عشقم…

 

با گذاشتن لبهایش روی لبهایم، مانع از ادامه ی حرفم شد.

 

نفس بریده دستم میان موهایش مشت شد و او نرم و آرام مشغول بوسیدنم شد.

 

بوسه اش برای من بوی دلتنگی میداد. شروع به همراهی اش کردم تا بفهمد من هم دلتنگش بودم…

حتی بیشتر از خودش…

 

به آرامی لبهایش را عقب کشید و بوسه ی کوتاهی روی گونه ام کاشت.

 

_ معلوم میشه خانمی، منم باید آزمایش بشم تا خیال همه راحت شه.

حالا که بوستم گرفتی، پاشو برو تا به کارم برسم.

 

 

حس خوبی نداشتم.

ته دلم گواه بد میداد و با اینکه رفتار قباد خوب بود، اما لبهایم آویزان شد و بی حرف از حمام خارج شدم.

 

به خواسته ام رسیده بودم. هم قباد قبول کرده بود در روند درمان همراهم شود و هم رفتارش با من خوب شده بود اما…

 

دلشوره ای که به جانم افتاده بود مدام بیشتر و بیشتر میشد و سردرگم از موقعیتی که داخلش گیر افتاده بودم، روی تخت نشستم.

 

عجیب بود قبادی که تا دیروز از دکتر و درمان فراری بود به یکباره تغییر موضع داده و میخواست آزمایش دهد.

 

دستی به صورتم کشیدم و سرم را تکان دادم تا افکار منفی ام را پس بزنم.

 

_ دیوونه شدی حورا، مگه همینو نمیخواستی؟ دردت چیه؟

آروم بگیر، داری به آرزوت میرسی و به جای خوشحالی غمباد گرفتی.

 

شانه ای بالا انداختم و به حرف دلم گوش کردم. شاید حق با او بود و نگرانی ام بی مورد بود.

 

آنقدر این مدت روز خوش نداشتم که خوشی را باور نمیکردم.

 

مدام پس ذهنم این موضوع میچرخید که خوشی هایم دوام ندارد و پیشاپیش برای اتفاقی که نیفتاده بود ماتم میگرفتم.

 

کمی خودم را باد زدم و با چند نفس عمیق سعی کردم آرامش از دست رفته ام را باز یابم.

 

پشت میز آرایش نشستم و چهره ی گرفته ام را از نظر گذراندم.

 

چشمهایم به خاطر گریه ی زیاد باد کرده و پف داشت. به مردگان میماندم…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.6 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان شاهکار pdf از نیلوفر لاری

    خلاصه رمان :       همه چیز از یک تصادف شروع شد، روزی که لحظات تلخی و به همراه خود آورد ولی می ارزید به آرزویی که سالها دنبالش باشی و بهش نرسی، به یک نمایشگاه تابلوهای نقاشی می ارزید، به یک شاهکار می ارزید، به یک عشق می ارزید، به یک زندگی عالی می ارزید، به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ۲۸ گرم به صورت pdf کامل از هانیه وطن خواه

    خلاصه رمان:   راحیل با خانواده عمش زندگی میکنه شوهر عمش بخاطر دزده شدن ۲۸ گرم طلا راحیل قرار بندازه زندان و راحیل مجبور میشه خونش بده اجاره و با وارد شدن شاهرخ خسروانی داستان وارد معمایی میشه که ….     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال

جهت دانلود کلیک کنید
رمان شاه خشت
دانلود رمان شاه خشت به صورت pdf کامل از پاییز

  خلاصه: پریناز دختری زیبا، در مسیر تنهایی و بی‌کسی، مجبور به تن‌فروشی می‌شود. روزگار پریناز را بر سر راه تاجری معروف و اصیل‌زاده از تبار قاجار می‌گذارد، فرهاد جهان‌بخش. مردی با ظاهری مقبول و تمایلاتی عجیب که.. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 3.5 / 5.

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کلبه های طوفان زده به صورت pdf کامل از زینب عامل

      خلاصه رمان:   افسون با تماس خواهر بزرگش که ساکن تهرانه و کلی حرف پشت خودش و زندگی مرموز و مبهمش هست از همدان به تهران میاد و با یک نوزاد نارس که فوت شده مواجه می‌شه. نوزادی که بچه‌ی خواهرشه در حالیکه خواهرش مجرده و هرگز ازدواج نکرده. همین اتفاق پای افسون رو به جریانات و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان رقص روی آتش pdf از زهرا

  خلاصه رمان :       عشق غریبانه ترین لغت فرهنگ نامه زندگیم بود من خود را نیز گم کرده بودم احساسات که دیگر هیچ میدانی من به تو ادم شدم به تو انسان شدم اما چه حیف… وقتی چیزی را از دست میدهی تازه ارزش واقعی ان را درک میکنی و من چه دیر فهمیدم زندگی تازه روی

جهت دانلود کلیک کنید
رمان آیدا و مرد مغرور

دانلود رمان آیدا و مرد مغرور خلاصه: درباره ی دختریه که ۵ساله پدرومادرشوازدست داده پیش عموش زندگی میکنه که زن عموش خیلی بدهستش بخاطراینکه عموش کارخودشوازدست نده بارییس شرکتشون ازدواج میکنه که هیچ علاقه ایی بهم ندارن وپسره به اسرارخوانواده ازدواج کرده وبه عنوان دوست درکنارهم زندگی میکنن. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
هکر قلبشم
هکر قلبشم
1 سال قبل

پارت نمی‌ذاری؟

هیئت فداییان حورا و جر دهندگان لاله و امثال هم
هیئت فداییان حورا و جر دهندگان لاله و امثال هم
1 سال قبل

خدایا خداوندا !!!… توی این سال جدید به همه زنان و دختران سرزمینم که شبیه حوران یه تدبیری عطا بفرما که زود خرِ ادم های بی لیاقت نشن :))))
و همچنین به امثال قباد شعوری عطا بفرما که انقدر احساسات ملتو دستشون نگیرن
و همینطور امثال لاله رو نسلشونو منقرض کن از بیخ و بن بزن و ریشه اشونو بخشکون
امین یا رب العالمین

هکر قلبشم
هکر قلبشم
1 سال قبل

میگم نکنه لاله به قباد گفته برو آزمایش بده اگه مشکل نداشتی بیا با هم ازدواج کنیم
یا چه می‌دونم مادر قباد بهش گفته برو آزمایش بگیر اگر سالم بودی برات یه زن خوب میگیرم ، حورا رو هم برای خودت نگه دار ، من نوه می‌خوام

خدایا 🥺

Hana
Hana
1 سال قبل

چرا اینقدر کمه😣

دسته‌ها
4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x