9 فروردین 1402 - رمان دونی

روز: 9 فروردین 1402 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان ملورین

رمان ملورین پارت 31

    محمد بدون آنکه به ملورین حرفی بزند هزینه‌ی بیمارستان را پرداخت کرد.   به اتاق مینو برگشت و رو به ملورین گفت:   – حاضرش کن که بریم   ملورین شرمزده سر پایین گرفت و همانطور که با انگشت‌هایش بازی میکرد گفت:   – میشه شما کمکش کنین لباساشو بپوشه من برم هزینه‌ی بیمارستانو بدم می…   هنوز

ادامه مطلب ...
رمان هامین

رمان هامین پارت 8

        دستی به لباس‌های لطیف و مرغوب توی تنم کشیدم‌.   لمس پارچه‌ی نرم زیر دستم حس خوبی داشت.   دروغ نیست اگه بگم من یه آدم پولدار فقیرم!   لباس‌هایی که معمولا می‌پوشم از پارچه و مدل‌های معمولی توی بازاره.   جز مواقعی که باید برای حفظ وجه‌ی خانواده توی مراسم‌ها، لباس‌هایی رو که اون زن

ادامه مطلب ...
رمان گریز از تو

رمان گریز از تو پارت 159

    ارسلان میله ها را با قدرت گرفته و تلاش میکرد بدون هیچ لنگ زدنی روی پاهایش قدم بردارد. تمام وزنش را روی مشت های محکمش انداخته بود و پاهایش را به موازات هم حرکت میداد. فشار نسبتا زیاد روی تن و دست هایش گاهی آنقدر نفسش را بند می آورد که رگ های دست و پیشانی اش کبود

ادامه مطلب ...
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 182

        ـ من عادت کردم ببینم همه ازم حساب می برن ……….. عادت کردم ببینم با اومدن اسم من ، همه ماستاشون و کیسه می کنن . تو این دایره ای که من زندگی و فعالیت می کنم ، همه خشم بی حد و حصر من و دیدن . من اگه نتونم قاطع و ضربتی برخورد کنم

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 280

        اینبار تعجب سهم من بود.. فکرشم نمی کردم درین به همین راحتی با این قضیه کنار بیاد که حتی بخواد به عنوان یه راه حل بهش فکر کنه. آره حق داشت.. مسلماً قرار نبود بعد از اومدن بچه پام و از زندگیش ببرم.. ولی همین که حس کردم یه کم راضی شده کافی بود تا سر

ادامه مطلب ...
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 176

    برگشتم و نگاهم‌‌ و تو همون تاریکی اتقاق بهش دادم‌ حالت صورتش تو تاریکی زیاد معلوم‌ نبود اما موهای آشفتش و لحن صداش نشون میداد اوضاعش تا چه حد خرابه و نیازی به دیدن صورتش نبود! سر جام برگشتم و تو سکوت خیره بودم بهش اونم انگار قصد و نیت حرف زدن نداشت برای همین دست دراز کردم

ادامه مطلب ...