28 فروردین 1402 - رمان دونی

روز: 28 فروردین 1402 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

چت روم*یاسِ خرسوار*120

تو جاده تصادف شده بود هممون جمع شده بودیم یاس فضوله واسه اینک قدش نمیرسید صحنه رو از نزدیک ببینه میگ برین کنار من همسرشم!!! وقتی میاد نزدیک میبینه الاغ افتاده کنار جاده!! منو, آزاده ،سپیده,نفس,تمنا,نیکا,پری,فاطی,غزال,ادا,پارساو… از شدت خنده جان باختیم:)خدا رحمت کنه مارو بچه های خوبی بودیم الاغه هم از شدت خوشحالی زنده شده میگ من یاسموووووووووو میخوااااااااااااااام زنمووووو

ادامه مطلب ...
رمان حورا

رمان حورا پارت 39

    این منم! حورا… دخترکی بی کس و کار و لوس… دخترکی که زمانی حتی اگر صدای بلند کسی را میشنید، چشمانش پر میشد.   دخترکی که هیچگاه تنها در برابر ناملایمتی های زندگی نایستاده بود. دخترکی که همیشه محتاج بود و اگر تکیه گاهی نداشت، زندگی برایش غیر ممکن میشد.   این منم، حورا… دخترکی که حالا روی

ادامه مطلب ...
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 279

          موهایش کمی از گوش هایش پایین تر می‌رسید   روزهایی که حوصله داشت و از خستگی بیهوش نمی‌شد با کش های کوچک خرگوشی می‌بست   آن زمان حتی دخترهای افاده ای که از بچه نفرت داشتند هم با دیدنش لبخند میزدند و لپش را می‌کشیدند   نمی‌دانست آن روز چه خبر‌ بود   جمیله دستور

ادامه مطلب ...
رمان شاه خشت

رمان شاه خشت پارت 17

      _ دلم درد می‌کنه، من عادت شام زیاد ندارم، مجبورم کردین نصف میز رو‌ بخورم، مریض شدم خب! تازه قبلشم ساندویچم…   به میان حرفش پریدم.   _ اشتباه از خودت بود، نباید اون ساندویچ رو می‌خوردی، تکرار نشه.   _ الآن چکار کنم؟   _ چمچاره، از تمارض کردن خوشم نمیاد.   از جایش بلند شد

ادامه مطلب ...
رمان هامین

رمان هامین پارت 12

    فکر به اون چند روز کذایی زندانی شدنم برای سریع‌تر شدن گردش خونم کافیه.   اینقدر داغون که آخر سر راهی بیمارستان شدم…   حتی صدای باز شدن در اتاق هم باعث نشد که سرمو از زیر لحاف بیرون بیارم.   صدای قدم‌هاش چند قدمیم متوقف شد و بعد تغییر جهت داد.   نفسمو حبس کرده بودم.  

ادامه مطلب ...
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 190

        فرهاد در حالی که هنوز هم پوزخند نشسته بر روی لبانش را حفظ کرده بود ، تصنعی ابرویی درهم کشید :       ـ نگو که انقدر ساده ای که نمی دونی با یه دوخت و دوز ساده ، میشه حتی یه زن زایمان کرده رو جای یه دختر دست نخورده قالب کرد .  

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 292

        دستام و مشت کردم و درحالیکه دلم می خواست جلوی روم بود تا من می تونستم این مشت ها رو روی هر نقطه از صورت و بدنش که دلم بخواد بکوبونم غریدم: – کدوم گوری هستی بی پدر مادر؟ – این که من کجام مهم نیست.. مهم اینه که تو بالاخره بعد از مدت ها پات

ادامه مطلب ...
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 191

    ناباور بهش خیره شدم: _فقط اسمت میره تو شناسنامم و اسم و رسم منم میره پشت اسم بچت   اشکام و با دست پس زدم و نیشخند زنان لب زدم _به بچم بگم باباش تویی؟! میخوای بچه جاویدی و که حتی نمیتونی نگاهش کنیو بزرگ کنی؟! میخوای کل زندگیت و به خاطر من…   گریه مانع حرفم شد

ادامه مطلب ...

دانلود رمان نارگون pdf از بهاره شریفی

  خلاصه رمان :       نارگون، دختری جوان و تنها که در جریان ناملایمتی های زندگی در پیله ی سنگی خودساخته اش فرو رفته و در میان بی عدالتی ها و ناامنی های جامعه، روزگار می گذراند ، بازیچه ی بازی های عجیب و غریب دنیا که حال و گذشته ی مبهمش را بهم گره و آینده اش

ادامه مطلب ...