چت روم*پارسایونجه خور باغ آزاده*121
آزاده در باغ مشغول پاشیدن بذر بود پارسا از کنار باغ میگذشت و میخاست خود را مغرور نشان دهد ب آزاده با تکبر گفت: بکار از تو کاشتن است و از ما خوردن! آزاده نگاه معناداری ب او انداخت و گفت: 😈 دارم یونجه میکارم هروخ رشد کردن میگم بیای بخوری 🙂 چت روم های بعدی ۱۲۲)پریناز ۱۲۳)رحی ۱۲۴)فاطمه(جدید) ۱۲۵)آیلین