2 اردیبهشت 1402 - رمان دونی

روز: 2 اردیبهشت 1402 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

چت روم*پری عاشق*122

‌ ‌ پریناز : ﻣﻨﻮ چه قدر ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ؟ دوس پسرش : ﻗﺪ دریا پریناز : ﻣﺮﺳﯽ ﻋﺰﯾﺰﻡ ﺣﺎﻻ ﺧﺒﺮ ﻧﺪﺍﺭﻩ “دریا “ ﺍﻭﻥ ﯾﮑﯽ دوست دختر پسرس… یاد بگیرید!!! اصلا بین دوست دختراش فرق نمی ذاره ‌💜💙💚💛🧡❤️

ادامه مطلب ...

رمان رسپینا پارت 156

با اومدن رها و آرام و آوا و ریما و راحیل ، رادان رفته بود که مثلا ما راحت باشیم . آوا که با خودش کاچی آورده بود و آرام جیگر و صدای خنده هاشون کل خونه رو برداشته بود _ رسپینا مطمئنی خوبی؟ کاچی هم که آوردم نخوردی ، اصلا مشخصه چقدر خسته ای مشخص نیس تا ساعت چند

ادامه مطلب ...
رمان حورا

رمان حورا پارت 41

    همچون مرده ای متحرک، خانه ای که روزی با امید و شوق درونش پا گذاشته بودم را بالا و پایین میکردم تا مقدمات عقد همسرم را فراهم کنم.   از تدارکات سفره ی عقد که فارغ شدم، نگاه حسرت بارم را یک دور داخل اتاق چرخاندم.   از گوشه گوشه ی خانه همهمه و هلهله برخاسته بود و

ادامه مطلب ...

دانلود رمان سکوت سایه ها pdf از بهاره شریفی

  خلاصه رمان :       رمان حاضر در دو زمان حال و گذشته داستان زندگی و سرگذشت و سرنوشت دختری آرام، مهربان و ترسو به نام عارفه و پسری مغرور و یکدنده به نام علی را روایت می کند. داستان با گروهی از دانشجویان که مجمعی سیاسی- اجتماعی و….، به اسم گروه آفتاب به سرپرستی سید علی، در

ادامه مطلب ...

رمان نغمه دل پارت 8

تو خودش جمع شده بود و ریز گریه میکرد بسته رو گذاشتم روی میز که متوجه شد و منم درو بستم لباسامو عوض کردم و دست و صورتم رو شستم و یکم با گوشیم ور رفتم فکر کنم کارش تا الان تموم شده باشه درو زدو و وارد شدم لباس عوض شدش نشون میداد کارشو کرده (مائده) چرا این مرد

ادامه مطلب ...
رمان هامین

رمان هامین پارت 14

      عقدنامه‌ی قرمز رنگو توی دستم گرفتم.   همه چیز اینقدر راحت و سریع پیش رفت که مثل خواب به نظر می‌رسید.   شنیدن اون اولتیماتوم‌های توی ماشین کلی از انرژیمو گرفته بود.   بقیه‌‌شوهم دیدن بابام و اون زن تخلیه کرده بود.   بیشتر شبیه یه فشار روانی به نظر می‌رسه.   انگار روح ادمو عذاب می‌دن.

ادامه مطلب ...
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 192

        گندم نگاهش را سمت او کشید . هوا بسیار خوب و معتدل و دلپذیر به نظر می رسید ، اما گندم نمی دانست چرا با این وجود لرزی عمیق را در تنش حس می کند .       ـ مگه میشه ؟؟؟ مگه ممکنه ؟؟؟       یزدان سری تکان داد …………. توضیح دادن

ادامه مطلب ...

رمان نغمه دل پارت 7

  8 سال پیش پدرم بخاطر موقعیت شغلیش با شریکش تصمیم گرفتن منو زهرا با هم ازدواج کنیم اونموقع هنوز بچه بودم و تصمیم گرفتن فقد اسمی روی هم بزاریم و چند سال گذشت و وقتی عقل رس شدم فهمیدم عشق رو نمیشه زوری بدست اورد و تصمیم گرفتم بگم منصرفم از این وصلت اما مریضی پدرم نزاشت بگم و

ادامه مطلب ...

رمان نغمه دل پارت 6

  لباسا رو حساب کردیم و رفتیم سراغ کیف و کفش و شال یک و کیف و کفش مشکی برداشتیم و دوتا روسری زرد و کرم داشتیم میرفتیم سمت لباس خونه که یه ست کامل مانتو شلوار …. تن مانکن دیدم و وختی تو تن مائده تجسم کردم چشمم رو گرفت با دست به طرف مغازه اشاره کردم _چطوره؟ _اقا

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 296

        در حالی که جامون عوض شده بود و حالا من داشتم به این خشم و عصبانیت و غیرتی که خیلی دیر خودش و به نمایش گذاشت می خندیدم و اون لحظه به لحظه بیشتر آتیش می گرفت.. انقدری که دوباره اومد سمتم.. یقه لباسم و گرفت و من از حالت درازکش شده به نشسته درآورد و

ادامه مطلب ...
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 195

    گیج شدم… دختر سرایدار قصه مادر جاوید و فرزان بود! آقا بزرگ ادامه داد _دختر سرایدارو نمی‌فهمیدم فقط می‌دونستم رسم عشق این نیست که یه شب و روز با یکی باشی شب و روز دیگه با یکی دیگه! همون جا بود که به پسرم پیله بستم و گفتم این دختر وصله تنه تو نیست… ولی بازم‌ نگفتم با

ادامه مطلب ...