27 اردیبهشت 1402 - رمان دونی

روز: 27 اردیبهشت 1402 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان حورا

رمان حورا پارت 52

        دستم را کشید و من را به اتاقش برد، در که بسته شد با چشمان نگرانش به من خیره ماند:   _ چیشده کیمیا؟ چرا همچین میکنی؟   اب دهانش را قورت داد و دست روی شکمش گذاشت:   _ نشد حورا…دیشب یه دلدرد بدی گرفتم، فکر کردم شد…اما هیچ خونی نیومده، فقط در حد یه

ادامه مطلب ...
رمان ملورین

رمان ملورین پارت 43

    ملورین نخودی خندید و از روی شانه‌ی محمد به بیرون گردن کشی کرد.   زمانی که از نبودنِ مینو خیالش راحت شد، روی پنجه‌ی پا بلند شده و زیر چانه‌ی مرد را بوسید..   پلک‌های محمد با حسی خوب روی هم افتاد و دمی عمیق از عطر دخترک گرفت و همانجا پچ زد:   – نکن…میفتم به جونتا!

ادامه مطلب ...
رمان مانلی

رمان مانلی پارت 6

#پارت_6   •┄┄┄┄┄┅•🦋•┅┄┄┄┄┄• قبل از این که پاسخی دهد نریمان سریع گفت: نامی هم مثل مامان به چای علاقه‌ای نداره.   نامی بی‌توجه به حرف‌های نریمان دستش را بالا گرفت و لیوانی برداشت. _ممنون!   بی‌هوا از این که ضایع نشده بودم لبخندی بر لبانم نشست که موجب تعجبش شد. حالا آنقدرها هم بداخلاق به‌نظر نمی‌رسید.   بی‌توجه به نریمان

ادامه مطلب ...
رمان هامین

رمان هامین پارت 25

      خم شدم و به صورت کوچیکش نگاه کردم.   _ جونم عزیزم. چیزی شده؟   _ خاله فال میخری؟   دست‌هاشو جلو آورد و دسته‌ی فال رنگی و بزرگ و توی دستشو نشونم داد.   به چشم‌های گرد و معصومش نگاه کردم و لبخند زدم.   _ البته که می‌خرم خاله جون. یکیو برام انتخاب کن.  

ادامه مطلب ...
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 203

        اما خیلی زمان نبرد که راهرو نچندان بلند اطاق ها را پشت سر گذاشتند و بعد از طی کردن پله ها ، به سالن بزرگ با نمایی مدرن رسیدند …………. سالنی که تمام مردان و زنان درون آن حوله پوش ، با حوله هایی همچون حوله در تن یزدان ، رفت و آمد می کردند .

ادامه مطلب ...
رمان شاه خشت

رمان شاه خشت پارت 24

    پریناز   هرچقدر با سهند خوش گذراندم و شیطنت کردم، به آنی از تنم پرید.   تا به اتاق برسم سکته کردم.   تابه‌حال در تمام عمرم این‌طور نترسیدم… البته دروغ است.   از این بیشتر هم بوده فقط درست به‌خاطر نمی‌آوردم.   گوشی را که قطع کرد به جد و آبادش فحش می‌دادم. اصلاً سهند را ندیدم.

ادامه مطلب ...

دانلود رمان بانوی قصه pdf از الناز پاکپور

  خلاصه رمان :                 همراز خواهری داشته که بخاطر خیانت شوهر خواهرش و جبروت خانواده شوهر میمیره .. حالا سالها از اون زمان گذشته و همراز در تلاش تا بچه های خواهرش را از جبروت اون خانواده رها کنه .. در این راه عموی بچه ها مقابلش قرار میگیره . دو نفر

ادامه مطلب ...
رمان دلوین

رمان دلوین پارت 6

#پارت_6 •┄┄┄┄┄┅•🤍🌚•┅┄┄┄┄┄•   مهمانی که تموم میشود به پیشنهاد سپندار مبنی بر شب ماندنش دهان کجی می‌کند و با اخم های درهم همراه فرناز از عمارت منحوس خسروی ها خارج میشوند     مثلا او را همراه خود آورده بود که تنها نباشد …‌‌ فرناز که متوجه بی محلی اش میشود قبل از خروج از حیاط عمارت بازویش را می‌گیرد

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 317

        یا شایدم دلم می خواد این همیشه باشه.. دردش می رفت.. سوزشش می رفت.. ولی خودش همیشه بود.. یه قسمتی که رنگش با بقیه جاهای پوستم فرق می کرد.. همین تفاوت همیشه یادم می آورد اون شب و.. حتی اگه چند سالم می گذشت.. حتی اگه تصمیم می گرفتم یه زندگی جدید.. با.. با یه آدم

ادامه مطلب ...
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 216

    مادرم ناباور سری به چپ و راست تکون داد و با بغض دستش رو روی دست فرزان گذاشت و صدای هق هقش کل اتاق و پر کرد _دورت بگردم تو نرفتی! دور چشمات بگردم… عزیزم… پسرم… تو نرفتی حرف بزن صدات و بشنوم مادر حرف بزن فکر نکنم خوابم… حرف بزن عزیز تر از جونم جابانم… بگو بگو

ادامه مطلب ...