رمان آووکادو پارت 43
همان نفس نصفه و نیمه هم میرود… تنش یخ میزند و قلبش اما نمیزند… داشت در مورد او حرف میزد؟! در حیاط خانهشان که به دست ماجد باز میشود روح از تنش جدا میشود…. حس میکند کسی دنیا را از زیر پاهایش میکشد و او برای زمین نخوردن، تن از هم پاشیدهاش را به دیوار تکیه