8 خرداد 1402 - رمان دونی

روز: 8 خرداد 1402 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

دانلود رمان به گناه آمده ام pdf از مریم عباسقلی

  خلاصه رمان :   من آریان پارسیان، متخصص ۳۲ ساله‌ی سکسولوژی از دانشگاه کمبریج انگلیسم.بعد از ده سال به ایران برگشتم. درست زمانی که خواهر ناتنی‌ام در شرف ازدواج با دشمن خونی‌ام بود. سایا خواهر ناتنی منه و ده سال قبل، وقتی خانوادمون با فهمیدن حاملگی سایا متوجه رابطه‌ی مخفیانه‌ی من و اون شدن مجبور شدم برم انگلیس. حالا

ادامه مطلب ...
رمان شاه خشت

رمان شاه خشت پارت 28

      _ وای وای…! ببین چکار کردم. خدا… من‌و می‌کشه این. سکته کرد… واییی!   باید کمی در آن وضعیت زانوزده ثابت می‌ماندم تا درد لعنتی کم می‌شد.   سایه‌اش را دیدم که از کنارم رد شد.   چند دقیقه بعد با کیسه فریزری پر از نخودهای سبز منجمد برگشت و جلویم زانو زد.   _ ببین… آقا…

ادامه مطلب ...
رمان حورا

رمان حورا پارت 57

      اما بی توجه به تقلاهای من، وارد مغازه شد و میان رگال‌های مانتو و لباس گشت زد.   به ارامی گفتم:   _ کیمیا لاله هم بیرونه، مارو با هم ببینه شر میشه‌ها!   تیز نگاهم کرد:   _ بس کن حورا، بین این همه ادم باید فقط مارو ببینه؟   کلافه نگاهش کردم که با دیدن

ادامه مطلب ...
رمان بوسه بر گیسوی یار

رمان بوسه بر گیسوی یار پارت 186

    -خاویار بدم، مجبورم کنی که بپرم روت؟ یا ُشله بدم، بشی اولین زنم؟ سرگیجه میگیرم از دستش! با خنده ای که از روی لبم محو نمیشود، تایپ میکنم: -از ِکی بیام شرکت؟ تازه میپرسد: -کلاسات چی شد؟   درمورد استادها و واسطه گری های آبتین برایش توضیح میدهم. کوتاه درمورد شرکت توضیح میدهد و من دلم میخواهد به

ادامه مطلب ...

رمان نغمه دل پارت 37

    _سلام دکتر _سلام بفرمایید _شمس هستم، محمد علی شمس کمی مکث کرد _اهااان اقای شمس خوبی پسرم؟ سر پا شدی؟ _راستیتش همونطورم _نگو که هنوزم ویلچر نشینی _متاسفانه _چی بهت بگم پسر؟ چرا همون موقع درمان نکردی؟ _یه اتفاقاتی پیش اومد که قسمت نشد ولی الان میخام بیام برای درمان امکان خوب شدنم هست _باید معاینه بشی اول،

ادامه مطلب ...
رمان هامین

رمان هامین پارت 30

    _ متوجه شدم استاد.   نه کامل اما چیزی که می‌خواست بگه رو درک کردم.   عکس‌هایی که از سر تحریک یهویی و بدون آمادگی گرفتم عنوان بهترین کارهامو گرفتن.   چون حس اون عکس‌هارو توی لحظه احساس کردم.   درک کردم که چقدر صحنه‌ی روبه‌روم و احساسش خاصه.   برای همین می‌خواستم با دوربینم ثبتش کنم.  

ادامه مطلب ...
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 208

      گندم که لیوان آب پرتقالش را به لبانش چسبانده بود و در حال مزه مزه کردنش بود ، لیوانش را پایین آورد و به او نشانش داد .       ـ از لیوان خودم ؟       ـ آره بده .       ـ دهنیه ها . مشکلی نداری ؟       یزدان

ادامه مطلب ...
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 235

    نفسم و عمیقی کشیدم و ارسال و زدم پیامم مثل صد تا پیام دیگه براش ارسال شد!… گوشیم و خاموش کردم و از جام بلند شدم و با اون شکم برامده که واقعا راه رفتن و برام سخت کرده بود و به گفته عدالت خانم هنوز مونده بود تا شکمم بالا بیاد از در دفترم بیرون زدم و

ادامه مطلب ...
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 289

          نقطه ای نزدیک به ریشه   گیلدا ترسیده هیع کشید و موهای بافته شده‌ی بلند روی زمین افتادند   حوریا پوزخند زد ، اسوه و آیه با ترحم و تاسف سر تکان دادند و چهره بقیه دخترها بهت زده بود   دلارای چشم بست   قطره اشکی از روی گونه اش عبور کرد ومیان موهای

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 327

        عجیب بود که حالم ثانیه ای عوض می شد.. کل این نیم ساعت.. تا همین چند ثانیه گذشته دلم می خواست ببینمش و حالا.. به حد مرگ پشیمون شدم! شاید به خاطر حرف هایی که مهناز درباره وضعیت پاش زد و من حس کردم.. دیگه نگاه کردن مستقیم تو چشمای آدمی که ممکنه تا آخر عمر..

ادامه مطلب ...
رمان مانلی

رمان مانلی پارت 19

#پارت_19 •┄┄┄┄┄┅•🦋•┅┄┄┄┄┄•   نریمان که از این بحث‌های همیشه‌گی خسته شده بود نچی کشیده و گفت: تو هم دیگه شورش رو در آوردی نامی. یکدفعه بعد از چندسال برگشتی تو زندگی دختره داری اختیارش رو می‌گیری دستت انتظار داری مطیع و حرف گوش کن هرچی می‌گی بگه چشم؟   از آینه نگاه تندی به صورت نریمان انداخت. _تو یکی دهنت

ادامه مطلب ...
رمان سال بد

رمان سال بد پارت 7

    لبخند متشنجی نقش لب هایم شد … چقدر دوست داشتم جواب تند و تیزی به او بدهم . ولی حیف که …   – زن عمو جان … این حرفا دیگه از مد افتادن ! آدما آزادن هر جوری دلشون میخواد برای زندگیشون تصمیم بگیرن ، مشروط بر اینکه به دیگران آزاری نرسونن ! من فکر نمی کنم

ادامه مطلب ...