رمان حورا پارت 59
کیمیا بیرون رفت و من به او قول دادم که حتما برایش فکری میکنم و نیاز نیست نگران باشد. گفتم که توکلش به خدا باشد و قطعا، راهی برای نجات هست…حتی ممکن است حکمتی داشته باشد که زندگی خوبی برایش رقم بزند! با اینکه زیاد باورم نکرد، اما انگار دوست داشت قبول کند، گفتم