رمان تارگت پارت 331

5
(3)

 

 

 

 

 

اما بعد از اتفاق اون شب.. بعد از تعریف کردن ماجرا.. اینبار از زبون من.. بعد از این که فهمید با کوروش همدست شدم تو زمین زدنش.. چرا بازم نامه رو بین این وسایل گذاشته بود تا به دستم برسه؟

من که حتی.. قسمت های اولشم دیگه می دونستم لزومی به تکرارش نبود.. می تونست از بین اینا برش داره و بندازتش دور..

مگه این که.. هدفش همین باشه که حرف های آخر نامه اش و… به گوشم برسونه و بهم بفهمونه که.. هیچ کدوم از این جریانا.. تغییری توی این حس ترسناکش.. ایجاد نکرده!

یه لحظه فکر کردم نکنه اصلاً خودش یادش نبوده که توی این پاکت چی گذاشته و فقط از عمه اش خواسته بدون کم و کاست به دست من برسوندش..

ولی چشمم که به تاریخ اون برگه چکی که مال یه هفته دیگه بود و به اسم دایی نوشته شده بود افتاد.. فهمیدم همچین چیزی نیست..

میرانی که حواسش به تاریخ این چک بوده.. پس صد در صد اون نامه هم دیده و از قصد گذاشتتش اینجا که من بخونم..

پس بیخود نبود که توی بیمارستان.. فقط خیره خیره نگاهم کرد و با این که فهمیدم تو همین شرایط با عمه اش یا با پلیس حرف زده.. یه کلمه هم به زبون نیاورد.. چون حرفاش و توی همون نامه زده بود..

همین دیروز بود که با خودم گفتم خیلی مسخره اس بخوام بقیه زندگیم و با یه چشم منتظر به در بگذرونم و روزام و شب کنم..

حالا میران توی این نامه اش.. با هزار و یک زبون مختلف بهم فهموند فکر فراموش کردن من و از سرت بیرون کن و هر روز و هر لحظه منتظر رسیدن خودم.. یا خبرم باش!

این نامه برای وقتی بود که فکر می کرد قراره بمیره.. الآن حتی نمرده بود و انگار بازم فرقی به حالش نداشت.. فقط می تونستم امیدوار باشم که تو پروسه سخت درمان و جراحی هایی که در پیش داره.. خودش من و فراموش کنه و حتی دیگه یادش نیاد.. توی این نامه چه حرفایی به من زده..

وسایل و برگردوندم توی پاکت و پاکتم گذاشتم تو کیفم و بعد از پاک کردن صورتم که دوباره و دوباره خیس شده بود از جام بلند شدم..

 

 

 

 

 

 

دیگه بس بود گریه و زاری و ناراحتی و زانوی غم بغل کردن.. از حالا به بعد باید برای خودم یه زندگی جدید می ساختم.. باید خودم و دوباره پیدا می کردم و اول به خودم.. بعد به کوروش یا شاید حتی در آینده به میران می فهموندم برای ادامه زندگیم به هیچ کدومشون احتیاج ندارم.

منی که از پونزده شونزده سالگی یاد گفتم رو پای خودم وایستم و از کسی توقع نداشته باشم.. بازم می تونستم همین راه و ادامه بدم..

حالا درسته این وسط.. مهربونی های بیش از حد میران باعث شد خوشی بزنه زیر دلم و یادم بره من تا ابد محکومم به این تنهایی.. ولی از این به بعد دوباره همه چیز و به یاد می آوردم..

با تلاش برای فراموش کردن.. یا فرار از گذشته تلخم.. چیزی عوض نمی شد.. باید یاد می گرفتم که تو همین شرایط.. با همین اتفاقاتی که افتاده کنار بیام و زندگیم و بر طبق اون پیش ببرم..

باید خودم و به جایی می رسوندم که اگه.. یه روزی هم میران.. خواست به حرفای توی این نامه عمل کنه و باز بیاد سراغم.. درین واقعی رو ببینه.. نه یه موجود بی دست و پا و خجالتی و تشنه محبت.. که با کوچکترین نوازشی نرم می شه و دلش می لرزه!

پام که تو خونه کوروش گذاشتم.. نگاهم به چهره قرمز و عصبیش افتاد.. همونطور که رو مبل نشسته بود و چشمای آتیشیش و بهم دوخته بود.. یه پاش و تند تند تکون می داد…

منی که منتظر داد و بیدادش بودم آروم در و بستم و جلو رفتم که برعکس تصورم صداش.. هیچ تناسبی با حجم عصبانیت چهره اش نداشت..

– نمی تونی من و جزو فک و فامیلت حساب کنی.. اصلاً نمی تونی قبول کنی که عموتم.. بزرگترتم و یه نیمچه نسبت خونی باهات دارم قبول.. ولی آدم که هستم.. نیستم؟ احساس ندارم؟ نگران نمی شم؟ نمی تونستی جواب یکی از اون تماسایی که باهات گرفتم و بدی تا جر نخورم از نگرانی؟

سرم و انداختم پایین و هیچی نگفتم.. حق داشت و من حالا که لحن پر از دلخوریش و می شنیدم بابت کارم پشیمون شدم..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.3 (6)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
اشتراک در
اطلاع از
guest

9 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
:///
:///
11 ماه قبل

جای اینه که تو پرسه درمان کنارش باشی و کمکش باشی ؟؟؟؟
اخه بابا درسته عذابت داد ولی تو هم تلافی کردی برای نجات تو این شکلی شد نامردیه که بذاری بری وقتی میتونی کمک احوالش باشی
خدایی چ ریختی با وجدانش کنار میاد؟!
همون بهتر به هم نرسن زن و شوهر یکی از یکی عوضی تر تو مواقعی که باید خوب باشن ، یکی از یکی خل تر تو مواقعی که باید درست فکر کنن … خو بچه مچل میشه دیگه :////

ZiZi
ZiZi
11 ماه قبل

انقد مسخره شده که هر وقت پارت میزاره سرسری میخونم که تموم شده فقط

Anya
Anya
11 ماه قبل

اینم داره الکی کش میده بهتره زودتر تموم شه

حدیثه
حدیثه
11 ماه قبل

از این که درین تصمیم گرفت محکم باشه خوشم اومد

Elahe
Elahe
11 ماه قبل

درین پارتا بدی با یکی دیگ ازدواج میکنه🗿🗿

بی نام
بی نام
پاسخ به  Elahe
11 ماه قبل

وای خاک توسرش اگه اینکاروکنه

:///
:///
پاسخ به  Elahe
11 ماه قبل

داری شوخی میکنی دیگهههههه؟؟؟؟؟؟
واقعاااا خاااااککککک تو سرش

Elahe
Elahe
11 ماه قبل

خدایا کصخل تر از درین ندیدممممم

🙃...یاس
🙃...یاس
11 ماه قبل

حمایت از رمانهای خاله فاطی😎
#هشتک_حمایت_❤

دسته‌ها

9
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x