12 دیدگاه

رمان مانلی پارت 24

4.2
(18)

#پارت_24

 

•┄┄┄┄┄┅•🦋•┅┄┄┄┄┄•

با شنیدن حرفش سریع قفل در را باز کردم و به او اجازه‌ی نشستن دادم.

 

با تمام اتفاقات بین باربد و داریوش هنوز سرکلاس آنقدر جدی و مقرراتی بود که هردو مانند سگی رام شده از او می‌ترسیدیم.

 

ماشین را به راه انداختم و به سمت دانشگاه راندم.

 

مسیر نیم ساعته را طی یک ربع طی کردم ولی وقتی به در دانشگاه رسیدیم باز هم ساعت نشان می‌داد که دیرمان شده!

 

هردو با قدم‌های بلند به سمت کلاس به راه افتادیم.

 

همین که به دم در رسیدیم باربد پشت سرم ایستاد و آرام گفت: تو در بزن من حرف می‌زنم.

 

به لحن مسخره‌اش خندیدم و چندبار به در کوبیدم.

_بفرمایید.

 

نفس در سینه‌ی باربد حبس شد و خودش را پشتم قایم کرد.

 

با آرنج به پهلویش کوبیدم و زمزمه کردم: خجالت بکش نره‌خر!

 

در را که باز کردم مستقیم با چشم‌های تیره و جدی داریوش رو به رو شدم.

 

نگاهش از رویم برداشته شد و به پشت سرم که باربد با سری پایین افتاده ایستاده بود کشیده شد.

_قدم رو چشم ما گذاشتین بالاخره تشریف آوردین. این آن‌تایم بودنتون رو مدیون چی هستم؟

 

معذب زیر چشمان خندان بچه‌ها گلویم را صاف کردم که باربد قبل از من جواب داد: مانلی پشت فرمون نشسته بود یه‌هو ماشین از کار افتاد ما هم وسط جاده معطل موندیم. رانندگی خانوما رو که می‌دونید چه‌جوریه دیگه!

 

همه به جز داریوش به لحن خنکش خندیدند.

 

با چشمانی گرد شده از حرص و تعجب به سمتش برگشتم.

 

اگر جایش بود همان‌جا با دندان‌هایم پوست تنش را می‌کندم.

 

صورت وحشی شده‌ام را که دید به آرامی لب زد: سگ نشو بذار جفتمون رو نجات بدم می‌دونی که از من دلخوشی نداره.

 

رو به داریوش ادامه داد: می‌تونیم بشینیم استاد شوکتی؟

 

داریوش بدون نگاه کردن به او سری تکان داد: بشینید ولی واسه‌تون غیبت رد می‌کنم.

 

صدایم پر گلایه بلند شد.

_استاد!

 

باربد آرام گفت: غیبت رو که رد کرد دیگه واسه چی بشینیم؟ بریم ازش استفاده کنیم.

 

داریوش خیره نگاهمان کرد.

_منتظر فرش قرمزید؟

 

هردو سریع به سمت صندلی‌هایمان به راه افتادیم.

 

به آرامی غر زدم: جرئت داری حرفت رو بلند بگو.

 

شانه‌اش را به صندلی تکیه داد و همان‌طور که از کیفش کاغذ و قلمی بیرون می‌کشید جواب داد: هنوز گردالوهام اون‌قدر بزرگ نشده!

 

بافهمیدن منظورش به سختی جلوی بلند شدن صدای خنده‌ام را گرفتم و خودم را پشت صندلی نفر جلویی قایم کردم.

 

بی‌توجه به همه خودش را سرگرم کاغذ و قلمش کرد و شروع به نقاشی کرد.

 

باربد در نقاشی استعداد فوق‌العاده‌ای داشت و برای همین دانشکده‌ی هنر را انتخاب کرده بود.

 

برعکس من که کار کردن با گِل و ساختن مجسمه را ترجیح می‌دادم.

 

درس زبان عمومی که هردو با داریوش برداشته بودیم جزو درس‌های مشترکمان بود که هردویمان دوترم پشت سر هم آن را افتادیم و حسابی کفر داریوش را در آوردیم.‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎

‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‌•𝗚𝗢𝗜𝗡•࿐l🦋‌⃤

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 18

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 3.9 (7)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

12 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Fateme
Fateme
11 ماه قبل

کمهه ههههههع
من بیشتر کنجکاو رابطه باربد و داریوش شدم 😂😂دلم رمان گی خواست یکی قشنگشو معرفی کنه😂

Fateme
Fateme
پاسخ به  neda
11 ماه قبل

نچ نچ ننه از تو توقع نداشتم بخدا😂

ساغر
ساغر
پاسخ به  neda
11 ماه قبل

سلام ندا جون خوبی ؟
عزیزم من ی رمان توی مد وان انتشار کردم ، ولی اونجا اصلا بازدید نمی خوره ، پیش یکی از ادمینا مطرح کردم که می تونم اینجا اشتراک بزارم ولی گفتن به دلیل اینکه اینجا رمانای با قلم قوی و پارت گذاری منظم می زارن نمیشه ، ولی خب رمانمو تکمیل کردم کامل نوشتم و برای استقبال بیشتر از رمانم می خوام اونو پارت به پارت اشتراک گذاری کنم ، از لحاظ قلمم قلم قوی دارم ، حالا خودتون می تونین برید تو سایت مد وان رمان عاصی رو بخونید ، امکانش هست اینجا اشتراک گذاری کنم ؟ ممنون میشم از جوابت 💜⁦❤️⁩

𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
مدیر
در انتظار تایید
پاسخ به  ساغر
11 ماه قبل

سلام عزیزم….
رمانت کامل شده؟؟؟ چرا پی دی اف نمی کنی ؟ اینجوری هم می تونم برات فایلش رو بزارم
حالا که سه پارتشو گذاشتی دیگه فک نکنم بشه این ورم پارت بزاری،،،،
راستی چن سالته؟

لیکاوا
لیکاوا
پاسخ به  Fateme
11 ماه قبل

دزیره (VKOOK)
بهترین رمان گی بود که خوندم!

Fateme
Fateme
پاسخ به  لیکاوا
11 ماه قبل

ممنانم عزیزم

Fateme
Fateme
پاسخ به  لیکاوا
11 ماه قبل

رمان واسه اعضا بی تی اصن ؟وی کوک؟

لیکاوا
لیکاوا
پاسخ به  Fateme
10 ماه قبل

آره منم به پیشنهاد یکی از دوستام خوندم قلمش واقعا قشنگه

ABC
ABC
پاسخ به  Fateme
11 ماه قبل

وایییی من فکر کردم همش خودم دارم اشتباه متوجه میشم یعنی واقعا این و داریوش گِیَن؟

Fateme
Fateme
پاسخ به  ABC
11 ماه قبل

آره بابا گین
اشتباه متوجه نشدی گین
جون جون 😂

ریحانه
ریحانه
11 ماه قبل

چرا کم پارت

دسته‌ها

12
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x