19 اسفند 1402 - رمان دونی

روز: 19 اسفند 1402 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

آوای توکا

رمان آوای توکا پارت 29

        تلخ میشوم تلخی می کنم با اویی محبوب میخواندمش یک‌ زمان .   – دیگه میگی توکا با تاکید بر الف دلم نمی لرزه قند تو دلم آب نمی‌شه …     نفس عمیقی می کشم و قفسه سینه ام تیر می کشد .   غلت می‌زنم و پشت به او رو به دیوار به پهلو

ادامه مطلب ...
رمان حورا

رمان حورا پارت 191

            با دیدنم از همدیگر فاصه گرفتند: _ بریم…   بعد از برداشتن کلید همراه همدیگر بیرون زدیم، وحید ماشین داشت، عقب نشستم و کیمیا جلو… با اینکه اصرار داشت عقب کنار من بنشیند اما وحید با گفتن اینکه کنارش باشد خیالش راحت‌تر است قانعش کرد.   حرفش طوری بود که حس کردم خبر ندارد

ادامه مطلب ...
رمان مانلی

رمان مانلی پارت 71

      به‌آرامی خندیدم. _مگه به زن‌داییت قول ندادی تا وقتی که من اون‌جام پات رو توی خونه‌تون نذاری؟   شانه‌ای بالا انداخت. _در این باره قولی بهش ندادم. به‌هرحال خودش هم می‌دونه این موضوع اجتناب ناپذیره!   لبخند کمرنگی روی لب‌هایم نشست.   مورد توجه بودن انقدر دلپذیر بود؟ _نگفتی؟ کجا دوست داری بریم؟   چپ‌چپی نگاهش کردم.

ادامه مطلب ...
رمان هامین

رمان هامین پارت 147

        سرمو چرخوندم و به اطرافمون نگاه کردم.   با دیدن اینکه کسی بهمون توجه نمی‌کنه نفس راحتی کشیدم.   سمت میز دسر رفتم.   آدم تو مهمونی هم این همه تنوع غذایی نداره.   اینا دیگه زیادی به کارمندهاشون می‌رسن!   دنبالم اومد و با صدای پایین گفت:   _ فکرشم نکن.   چند برش پرتقال

ادامه مطلب ...
رمان ملورین

رمان ملورین پارت 54

      محمد هم دستش را گرفت و روی دستش را بوسید که لبخند ملورین عمیق تر شد.   – بلاخره اومدی آقای بد قول؟!   – چرا منتظر موندی آخه بچه؟! ناهار می‌خوردی می‌خوابیدی!   ملورین همان طور که از سر جایش بلند می‌شد لب زد: – مینو دیگه نتونست تحمل کنه خوابش برد، منم قرار بود بیدار

ادامه مطلب ...

دانلود رمان هذیون به صورت pdf کامل از فاطمه سآد

      خلاصه رمان:     آرنجم رو به زمین تکیه دادم و به سختی نیم‌خیز شدم تا بتونم بشینم. یقه‌ام رو تو مشتم گرفتم و در حالی که نفس نفس می‌زدم؛ سرم به دیوار تکیه دادم. ساق دستم درد می‌کرد و رد ناخون، قرمز و خط خطی‌اش کرده بود و با هر حرکتی که به دستم می‌دادم چنان

ادامه مطلب ...
سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت 22

      بی آنکه مهلتی به هاکان دهد تماس را قطع کرده و گوشی را درون کیف می اندازد   تا رسیدن به آرایشگاه سر به پشتی صندلی تکیه داده و چرت میزند   نیم ساعت بعد با صدای راننده که خبر از رسیدنشان میداد از جا‌ پرید   دستی به صورت خود کشید   تشکر کرد   کرایه

ادامه مطلب ...