14 فروردین 1403 - رمان دونی

روز: 14 فروردین 1403 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت 34

        تنم یخ میزند …   مات سر جا میمانم…   مبهوت شده بودم.   صدای سارا؟   آن هم در این خانه؟   توهم زده بودم؟ دیوانه شده بودم؟   محال بود   قطعا عقلم را از دست داده بودم که خیال میکردم این صدای سارا است   او اینجا؟   مضحک بود   هاکان نرفته

ادامه مطلب ...
رمان آس کور

رمان آس کور پارت 134

        حامی صدای لرزانش را دوباره به گوش پدرش رساند.   _ گوشیمو میدی بابا؟ میخوام ببینمش… دلم براش تنگ شده… بده بابا…   حاج آقا آه جانسوزی کشید و با شرمندگی سر پایین انداخت. چه چیز را ببیند؟ آزار و اذیت همسرش توسط چند مرد را؟ تجاوز به آن وحشتناکی که دیدن نداشت…   _ بمونه

ادامه مطلب ...

دانلود رمان اتانازی به صورت pdf کامل از هانی زند

  خلاصه رمان:   تو چند سالته دخترجون؟ خیلی کم سن و سال میزنی. نگاهم به تسبیحی ک روی میز پرت میکند خیره مانده است و زبانم را پیدا نمیکنم. کتش را آرام از تنش بیرون میکشد. _ لالی بچه؟ با توام… تند و کوتاه جواب میدهم: _ نه! نه آقا؟! و برای آن که لال شدنم را توجیه کرده

ادامه مطلب ...
سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت 33

        با برش قیچی میان پارچه بغضم میترکد   صدای هق هق گریه ام بالا می رود و تمام اتاق را پر میکند …   عصبی بودم   داشتم از گریه و بغض میترکیدم …   چرا من تنها بودم؟   هیچکس را نداشتم …   پدربزرگم چشم دیدنم را نداشت   عموهایم اوج لطفشان نصیحت بود

ادامه مطلب ...
آبشار طلایی

رمان آبشار طلایی پارت 32

        ☆☆☆     با دستش که دور کمرم پیچیده شد، چشمانه مخورم را باز کردم و آرام به طرفش چرخیدم.     نگاهم به نگاهه شیطان و مانند همیشه سرحالش گره خورد و لب هایم به یک طرف کج شد.     -بیدارشو دیگه داره دیر میشه آهو خانوم.   -ساعت چنده؟   -شش و نیم

ادامه مطلب ...
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 274

        سوگل دستپاچه سرش رو تکون داد و با هول گفت: -وای اره حواسم نبود..اینقدر دلتنگ بودم پاک یادم رفت..بیایین داخل..بفرمایین..خیلی خوش اومدین…   دستم رو گرفت و کشید داخل خونه و درحالی که کفش هام رو درمیاوردم، متوجه ی سورن و سامیار شدم که تازه وقت کرده بودن سلام و احوال پرسی کنن….   مردونه همدیگه

ادامه مطلب ...