22 مرداد 1403 - رمان دونی

روز: 22 مرداد 1403 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان قایم موشک

رمان قایم موشک پارت 43

    چشمشو ریز می‌کنه و فیلمش رو استپ می‌کنه. چهار زانو می‌شینه و سمتم می‌چرخه.   – پس چرا یه طوری گفتی که احساس کردم، خدای نکرده، داری از بالا به فیلم مورد علاقه‌م نگاه می‌کنی؟   لبخند زوری می‌زنم.   – می‌گم… اینو مگه هفت بار ندیدی؟   پوزخندی می‌زنه:   – خوب آمار کارای منو داری ها…

ادامه مطلب ...
رمان ماهرخ

رمان ماهرخ پارت 158

        خیالم راحت شد. موضوع آنقدر سخت نبود که نشود حلش کرد. مادر رامبد فقط می خواست خیالش راحت شود، همین…!     دست روی دستش گذاشتم… -شیرین جون، رامبد بی گدار به آب نمیزنه و برعکس شما من فکر می کنم اون دختر شاید اونقدر خاص بوده که تو چشم رامبد اومده…!!! رامبدی که هیچ میلی

ادامه مطلب ...
دانلود رمان نقطه شبنم

دانلود رمان نقطه شبنم به صورت pdf کامل از فرزانه صفایی فرد

    خلاصه رمان نقطه شبنم :   نادرخان که از طلافروشان قدیمی و اسم‌ورسم‌دار شیراز است همچون پدرسالار تمام اعضای خانوده‌اش را تحت سلطه‌ی خود دارد و درواقع بر آن‌ها حکومت می‌کند. کار و زندگی همه‌شان وابسته به اوست تا آن‌جا که در خصوصی‌ترین مسائل‌شان دخالت می‌کند و عمدتاً هم به نتایج مطلوب می‌رسد. مگر در چند مورد خاص!

ادامه مطلب ...
رمان بگذار اندکی برایت بمیرم

رمان بگذار اندکی برایت بمیرم پارت 33

        نفس های کشدار مرد نشان از حال خرابش داشت و مکثش پای قولی بود که به ستاره خانوم داده وگرنه همین امشب دخترک را به زیر خودش می کشید.     ولی در برابر این فتنه مقاومت سخت بود. دل به دلش داد. -مثلا چطوری می خارونی…؟!     چشمان دخترک پر از شراره های آتش

ادامه مطلب ...
رمان هامین

رمان هامین پارت 164

    بدون اینکه پشت سرمو نگاه کنم از اتاق فرار کردم.   به هامین که اسممو صدا می‌زد هم اصلا اهمیت ندادم.   از پله ها بالا رفتم و وارد اتاق شدم.   درو که بستم تونستم یه نفس عمیق بکشم.   دستمو روی گونه‌های داغم گذاشتم.   یکم که آروم شدم تو دلم سرزنشش کردم.   معلومه که

ادامه مطلب ...
آبشار طلایی

رمان آبشار طلایی پارت 83

        -گ..گفتم که اشکالی نداره. من بهتون حق می‌دم امیدوارم خواهر‌زاده‌تون هم خوبشخت بشه و زندگی خوبی داشته باشه. من یعنی ما می‌ریم حتماً چیزی هم تا مهلتمون نمونده فقط تا… تا اون موقع که می‌تونیم بمونیم درسته؟ چون باید جا پیدا کنم و…     صورتش سرخ‌تر شد و تند گفت:     -معلومه که می‌تونید

ادامه مطلب ...
سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت 64

      حین آنکه قزن سوتین را می انداخت خطاب به اویی که لرز کرده بود زمزمه میکند   – نترس … سایزت دلخواه‌ من نیست که بخواد تحریکم کنه …   از عصبانیت مانلی و تلاشش برای کنار کشیدن خود لبخندی میزند   – هیش ، آروم بگیر ، الان جون سر و کله زدن با منو نداری

ادامه مطلب ...
رمان حورا

رمان حورا پارت 287

            ناچار جلو رفتم و قبل انکه قباد ضربه‌ی بعدی را نثار محمد کند بازویش را چنگ زدم:   _ نکن قباد…نکن قسمت میدم نکن!   به یکباره به سمتم برگشت و چشمان سرخ از خشمش را به من دوخت و دستش برای زدن بالا رفت. وحشت زده دست روی شکمم گذاشتم و چشم بستم،

ادامه مطلب ...
رمان غرق جنون

رمان غرق جنون پارت 12

    «عامر»   تصویر آن نگاه مبهوت و ناباور لحظه ای از مقابل چشمانم کنار نمیرفت. گوشی ای که از کنار گوشش سُر خورد و بی هوا بلند شدنش… صدای مهیب افتادن صندلی و محو شدن یکباره ی عماد…   باوان، دخترک ساده و بی تجربه… تمام آن رفتارها را به هیجان و ذوق پدر شدنش ربط میداد اما

ادامه مطلب ...
رمان آس کور

رمان آس کور پارت 181

    _ حالا میخواین چیکار کنین؟   رسا با استرس پرسیده بود و یاشا دست میان موهایش برد. کمی کشیدشان و به مغزش فشار آورد اما هویت اسم و رسم واقعی راغب یادش نیامد.   _ فهمیدم کیه ولی اسمش یادم نمیاد. تو میتونی به کسایی که سر اون پرونده دستگیر شدن دسترسی داشته باشی؟ ممکنه یکی از اونا

ادامه مطلب ...