رمان ملورین پارت 65
محمد صورتش را میان دستانش گرفت و لبخندی به تلخی زهر زد. – من همیشه پشتتم، قشنگم باید خودت و جمع و جور کنی! میدونم عین همیشه از پسش برمیای. تو قوی ترین دختری هستی که تو زندگیم دیدم ملو. مثل همیشه که جلوی سختی ها کمر خم نکردی این بارم میخوام پررو بازی در بیاری!