رمان فئودال پارت 62 - رمان دونی

 

 

 

 

 

 

– مرسی که هستی داداش!

 

یاسر لپ سرخ گلین را کشید، گلین ابرو هایش را درهم کشید و به یاسر گفت:

 

– نکن… همینجوریشم سرخه ، شبیه دلقکم میکنی !

 

یاسر آرام خندید ، دخترک سفید زیادی زیبا بود. از نظرش کسی زیباتر از خواهرش وجود نداشت.

 

– داداش؟

 

یاسر نگاهش کرد.

 

– جانم؟

 

گلین لبش را روی هم فشرد، موهای طلایی اش را کنار زد .

 

– میخوام تا موقع زایمان اینجا باشم.

 

یاسر اخم کرد ، دلش نمیخواست خواهرش تنها باشد مخصوصاً بااین حالِ بارداری.

 

– غلط کردی که این‌و میخوای!

 

بغض کرد، اولین بار بود که یاسر بااو مخالفت میکرد. همیشه هرچه که میگفت یاسر با مهربانی جوابش را میداد.

 

– اونجوری نکن با صورتت

اگه اخر ماه فشار و درد زایمان داشتی چیکار میکنی؟ این اطراف کسی نیست!

 

گلین لبش را جلو داد ، همیشه با گریه و ناز کردن یاسر را خام میکرد، یاسر هم نقطه ضعفش همین حالت های خواهرش بود.

 

– باشه، خودم هرروز بهت سر میزنم.

 

خودش را در آغوش یاسر انداخت، خیلی دلش می‌خواست اینجا باشد تا ببیند نریمان چقدر برای داشتنش زحمت میکشد.

باید او را میبخشید بخاطر خودش و پسرش… اما به این آسانی ها نه!

دیگر نمیگذاشت کسی او را عذاب دهد.

 

فئـــْودآٰل|•🍃

#پارت333

 

 

 

 

 

– اون هرزه ی بی‌بته کجاست؟

 

فیروزه بانو دست پسرش را گرفت و سعی کرد آرامش کند.

 

– آروم باش پسر !

هرچی که هست زنته، ناموسته اسم تو روشه!

 

نریمان‌ فریاد کشید، گلین او را دوست نداشت.

گلینش حامله بود ، وقتی او را بیرون‌میکرد زنش حامله بود و نفهمید.

رهایش کرده بود ، گلین… رهایش کرده بود

باورش نمیشد عذاب میکشید.

دستش را از دست مادرش بیرون کشید.

 

– زنمه؟

گلین چی؟ اونم زنم نبود ها؟

 

فیروزه پلک روی هم بست، پسرش انقدر عصبی بود که نمی‌توانست خودش را کنترل کند.

صورتش از خشم قرمز شده بود و‌پره های بینی اش باز و بسته میشدند.

 

– اون دختر حامله ست مامان…

حامله بود ، پسر من توی شکمشه… حامله بوده و من اون‌و بیرون کردم !

 

فیروزه شوکه نگاهش کرد ، وارث… وارث آنها بدنیا می آمد؟

 

– یعنی چی حامله بوده ؟

 

نریمان با عصبانیت روی سینه اش کوبید، دلش می‌خواست زمین و زمان را بهم بریزد.

 

– آره از من بی وجود حامله بوده، خودش تنها گذرونده این دوران‌و.

به لطف افسانه زنِ من دیگه بهم برنمیگرده !

 

فیروزه بانو اخم کرد ، برنمیگشت؟ مگر دست خودش بود وقتی نوه اش در شکمش است

 

– مگه ما میذاریم نوه‌مون… وارث خاندانمون پیشمون نباشه؟! غلط کرده دست خودش نیست !

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 148

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان زمستان ابدی به صورت pdf کامل از کوثر شاهینی فر

    خلاصه رمان:     با دندوناش لبمو فشار میده … لب پایینیم رو .. اونو می ِکشه و من کشیده شدنش رو ، هم می بینم ، هم حس می کنم … دردم میاد … اما می خندم… با مشت به کتفش می کوبم .. وقتی دندوناش رو شل میکنه ، لبام به حالت عادی برمی گردن و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان حبس ابد pdf از دل آرا دشت بهشت و مهسا رمضانی

  خلاصه رمان:     یادگار دختر پونزده ساله و عزیزدردونه‌ی بابا ناخواسته پاش به عمارت عطاخان باز شد اما نه به عنوان عروس. به عنوان خون‌بس… اما سرنوشت جوری به دلش راه اومد که شد عزیز اون خونه. یادگار برای همه دوست شد و دوست بود به جز توحید… همسر شرعی و قانونیش که حالا بعد از ده سال

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شهر زیبا pdf از دریا دلنواز

  خلاصه رمان:       به قسمت اعتقاد دارید؟ من نداشتم… هیچوقت نداشتم …ولی شاید قسمت بود که با بزرگترین ترس زندگیم رو به رو بشم…ترس دوباره دیدن کسی که فراموشش کرده بودم …آره من سخت ترین کار دنیا رو انجام داده بودم… کسی رو فراموش کرده بودم که اسمش قسم راستم بود… کسی که خودش اومده بود تو

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ضماد

    خلاصه رمان:         نبات ملک زاده،دختر ۲۰ساله مهربونی که در روستایی قدیمی بزرگ شده و جز معدود آدم های روستاهست که برای ادامه تحصیل به شهر رفته است. خاقان ،فرزند ارشد مرحوم جهانگیر ایزدی. مردی بسیار جذاب و مغرور و تلخ! خاقان بعد از مرگ برادر و همسربرادرش، مجرم را به زندان انداخته و فرزند

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آخرین چهارشنبه سال pdf از م_عصایی

  خلاصه رمان :       دختری که با عشقی ممنوعه تا آستانه خودکشی هم پیش میرود ،خانواده ای آشفته و پدری که با اشتباهی در گذشته آینده بچه های خود را تحت تاثیر قرار داده ،مستانه با التماس مادرش از خودکشی منصرف میشود و پس از پشت سر گذاشتن ماجراهائی عجیب عشق واقعی خود را پیدا میکند ….

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ملت عشق pdf از الیف شافاک

  خلاصه رمان: عشق نوعی میلاد است. اگر «پس از عشق» همان انسانی باشیم که «پیش از عشق» بودیم، به این معناست که به قدر کافی دوست نداشته‌ایم. اگر کسی را دوست داشته باشی، با معناترین کاری که می‌توانی به خاطر او انجام بدهی، تغییر کردن است! باید چندان تغییر کنی که تو از تو بودن به در آیی.  

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
فاطمه
فاطمه
2 ماه قبل

پارت هات رو طولانی کن تا مخاطب جذب کنی نه دفع چون رمانت خیلی خیلی قشنگه من خیلی دوسش دازن

رضا
رضا
پاسخ به  فاطمه
2 ماه قبل

دقیقا

رضا
رضا
2 ماه قبل

واقعا همین دو خط شد پارت هفتگی🤔🤔
خیییییییییلی بی شعوری
این دو خط برا پارت روزانه هم کمه اون وقت بعد ی هفته اینو گذاشتی چقد باید مخاطب برات بی ارزش باشه ک این جوری رفتار کنی

فاطمه
فاطمه
پاسخ به  رضا
2 ماه قبل

واقعا چقدر به نویسنده فشار میاد هفته ای چند خط مینویسه خب همینم ننویس تو زحمت میافتی🤨

دسته‌ها
4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x