رمان استاد خلافکار پارت 92

رمان استاد خلافکار پارت 92 4 (3)

491 دیدگاه
  نمی دونستم به خاطر این همه حساسیتی که روی من داشت بخندم یا گریه کنم. داشت از الان واسه چیزی غصه می‌خورد که هنوز اتفاق نیفتاده بود و شاید حتی هیچ وقت هم اتفاق نمی افتاد گفتم یه نگاه به خودت بنداز میدونی چند سالته؟ کسی نشناسدت فکر میکنه…
رمان استاد خلافکار پارت 91

رمان استاد خلافکار پارت 91 4 (2)

536 دیدگاه
  #لیلی ماه ها از اومدنم به اینجا می گذشت باورم نمی‌شد که عادت کرده بودم به زندگی کنار این مرد.. به پیگیری هاش و حساسیتهاش.. به دوست داشتن های بیش از حدش به نگرانی‌های صبح تا شبش و به شب بیداری هاو بالای سرم نشستناش برای اینکه اتفاقی برای…
رمان استاد خلافکار پارت 90

رمان استاد خلافکار پارت 90 4 (2)

191 دیدگاه
  #لیلی ماتش برده بود هیچ حرفی نمی زد فقط نگاهش روی صورتم و شکمم بالا و پایین می‌شد. خودمو عقب کشیدم و با اخم روی تخت دراز کشیدم و گفتم: انگار که خبری که برات داشتم چندان برات مهم نبوده و تمام حرفایی که میزدی فقط حرف بوده… یا…
رمان استاد خلافکار پارت 89

رمان استاد خلافکار پارت 89 3.8 (5)

376 دیدگاه
  # لیلی روبروی امیر نشسته بودم و داشتم با تلفن حرف می زد. این که قبول کرده بودم من اینجا کنار همین آدم باشم به خاطر کسایی بود که برام عزیز بودن و این بچه ای که توی شکمم . هنوز بهش حرفی در مورد بچه نزده بودم اما…
رمان استاد خلافکار پارت 88

رمان استاد خلافکار پارت 88 4 (2)

190 دیدگاه
  نمیدونستم باید چیکار کنم دلم فقط یه زندگی آروم می خواست که این روزا از من دریغ شده بود. بعد از این که آرش و مهرداد از خونه ما رفتن آرمین کنارم نشست دستمو تو دستش گرفت و گفت: _ دلم میخواست بعد از اینکه سه تایی با هم…
رمان استاد خلافکار پارت 87

رمان استاد خلافکار پارت 87 4 (2)

108 دیدگاه
  در رو باز کردم بدون اینکه جوابشو بدم از اتاق بیرون رفتم من حتی دیدن خانواده ام نرفته بودم چون هنوز نمیدونستم با خودم چند چندم . نمیدونستم چه کاری درسته چه کاری غلط. نرفته بودم دیدن لاله چون میدونستم لاله امیرو دوستداره و براش اینکه من الان زن…
رمان استاد خلافکار پارت 86

رمان استاد خلافکار پارت 86 4 (3)

121 دیدگاه
  آیلا روی پای باباش نشسته بود و منبرای چیدن میز ناهاربه آشپزخونه رفتم و مشغول شدم وقتی همه چیز آماده کردم صداشون زدمو پشت میز نشستم. دخترم به خاطر ساندویچی که خورده بود اشتهای زیادی نداشت اما باز سعی می‌کرد غذایی که جلوشه رو بخوره و باهاش درگیر بود.…
رمان استاد خلافکار پارت 85

رمان استاد خلافکار پارت 85 4 (2)

241 دیدگاه
  #هانا هنوزم بعد چند هفته که ازاون اتفاقات شوم گذشته بود وقتی یاد اون شب که‌ می افتادم تمام جونم میلرزید. نگران بودم که کسی بفهمه شاهرخ و من کشتم این نگرانی شده بود کابوس زندگیم. همون شب با بدبختی آیلا رو پیدا کرده بودیم اما کابوسش هر شب…
رمان استاد خلافکار پارت 84

رمان استاد خلافکار پارت 84 3 (1)

369 دیدگاه
  #لیلی همین که آرمین همراه خودش، شاهرخ و به طرف طبقه بالا کشید و از مقابل چشمام محو شدن، نگران به سمت امیر رفتم. بالای سره میزی که انواع مشروب روش قرار داشت ایستاده بود و داشت یه لیوان برای خودش می ریخت. بازوش و گرفتم و گفتم _تنهاش…
رمان استاد خلافکار پارت 83

رمان استاد خلافکار پارت 83 3 (3)

87 دیدگاه
  #هانا نفسم بند اومد و با چشمای گرد شده نگاهش کردم. این دیگه کی بود! دهن باز کردم تا با عصبانیت چندتا فوش نثارش کنم که آرمین این زحمت و کشید و با غیظ به سمتش رفت و کنترل و از دستش گرفت. کلافه TV خاموش کرد و غرید…
رمان استاد خلافکار پارت 82

رمان استاد خلافکار پارت 82 4 (2)

158 دیدگاه
  #لیلی واجب شد که حتما توی یه فرصت مناسب همه چیزو از زیره زبون آرمین بیرون بکشم! دیگه سوالی نپرسیدم که امیر نگاه سردش و بین هانا و آرمین چرخوند و بعد گفت _من و لیلی میریم به عمارتم…تو هم اگه دوست داری دست زنت و بگیر و دنبالمون…
رمان استاد خلافکار پارت 81

رمان استاد خلافکار پارت 81 4 (2)

246 دیدگاه
  #هانا * * * * * به سختی لای چشمام و باز کردم و گیج به اطرافم زل زدم. سرم به شدت درد می کرد و به خاطر نمیاوردم چه اتفاقی برام افتاده که به این حال و روز دچار شدم. کم کم خون به مغزم دوید و تموم…
رمان استاد خلافکار پارت 80

رمان استاد خلافکار پارت 80 3.5 (4)

198 دیدگاه
  #لیلی برزخی نگاهم کرد و از میون دندون های کلیک شدش غرید _تو که دلت نمی خواد بلایی سره اون جناب سرگرد بیاد؟ یه جوری با خشم این حرف و زد که ترسیدم مبادا واقعا یه بلایی سره آرش بیاره. به چشمای به خون نشسته و ملتهبش زل زدم…
رمان استاد خلافکار پارت 79

رمان استاد خلافکار پارت 79 4 (4)

188 دیدگاه
  #لیلی نگران پرسیدم _امیر خوبی؟ فقط با درد چشماش و باز و بسته کرد. باید هرچه زودتر به بیمارستان می رسوندمش وگرنه تلف میشد. جاده اصلی پیش گرفتم و تا اونجایی که می تونستم تند رفتم. روی یه تابلو نوشته بود که فقط 35 کیلومتر دیگه تا شهر مونده!…
رمان استاد خلافکار پارت 78

رمان استاد خلافکار پارت 78 3.3 (3)

108 دیدگاه
  #هانا به وضوح لبخندو روی لب هاش دیدم. اون خیالش راحت شد ولی عذاب وجدان بدی سراغ من اومد. از اینکه مجبور شدم بازم بهش دروغ بگم از خودم متنفر بودم! اما خب چاره ای نداشتم… با اندوه بازدمم رو بیرون فرستادم که صداش طنین انداخت _با اینکه هنوزم…